یادداشتی بر کتاب الحروف فارابی توسط نگار داوری اردکانی در سال ۱۳۹۳ روزنامه اطلاعات
کتاب الحروف فارابی که بسیاری آن را تفسیری بر مابعدالطبیعة ارسطو میدانند
«کتاب الحروف» فارابی که بسیاری آن را تفسیری بر «مابعدالطبیعة» ارسطو میدانند، متضمن برخی آرای زبانشناختی اوست که در میان زبانشناسان به طور دقیق شناخته و معرفی نشده نیست. از میان زبانشناسان ایرانی، فرخنده (۱۳۷۸)، ارکان (۱۳۸۰)، افراشی (۱۳۸۰)، حقبین (۱۳۸۰، ۱۳۹۲)، بشیرنژاد (۱۳۸۳) و ناصح به معرفی اجمالی در مقالات یا کتابهایی تحت عناوین کلیتر زبانشناسان و یا دانشمندان ایرانی پرداخته اند؛ اما اثری که اختصاصاً به شرح و بسط بپردازد، تا کنون زبانشناسان ننگاشتهاند. این کتاب برای اولین بار پس از تذکر پدر در جریان برگزاری «نخستین همایش تبادلات فرهنگی و تمدنی ایران و قزاقستان» توسط دو تن از همکاران (دکتر طیبه سیفی و خانم فراهانی) در دانشگاه شهید بهشتی به فارسی ترجمه شده است.
طباطبایی (۱۳۵۴) نیز مقالهای درباره زبان فارسی در آثار فارابی مینویسد که اگرچه اثری ارزشمند در ترسیم جایگاه و شأن زبان فارسی در نزد فارابی است، به بیان آرای زبانشناختی او معطوف نیست. در خصوص معرفی کتاب الحروف، کمالیزاده (۱۳۸۴) و مهدی (۱۳۸۷) کوششهای مؤثری انجام دادهاند که البته عمدتاً معطوف به مباحث فلسفی این اثر است. آنچنان که مهدی توضیح میدهد، کلمه «حروف» در آن کتاب ایهام دارد: هم به معنای حروف الفباست و هم بخش بزرگی از اقسام کلمه و الفاظ داله است؛ همان که نحویان یونان آن را ادوات و نحویان عرب آن را حروف معنی مینامند.
فصل بندی کتاب الحروف
کتاب الحروف دارای سه فصل تحت عناوین «حروف، اسماء و مقولات»، «ظهور الفاظ، فلسفه و دین» و «حروف پرسشی» است.
کتاب الحروف فصل اول
فصل اول کتاب در واقع نوعی دستور زبان فلسفی است. در این رویکرد تناظر صورتهای زبانی و معانی آنها و ارائه تحلیلهای فلسفی در تبیین این تناظر از اهمیت ویژهای برخوردار است. سه حرف «اِنَّ»، «متی» و «عن» در فصل اول تحلیل شدهاند و مفاهیم اساسی چون «مقولات»، «معقولات»، «نسبت»، «اضافه»، «عرض»، «جوهر»، «ذات»، «موجود» و «شیء» در ارتباط با صورتهای زبانی آنها شرح و بسط داده شدهاند. این فصل مشتمل بر ۱۸ بخش است که تنها ۵ بخش آن با عناوین زبانشناختی مشخص شدهاند و بقیه بخشها اگر چه موضوع زبان را در زیرساخت خود دارند، مباحث معنی شناسی فلسفی و منطقی هستند.
کتاب الحروف فصل دوم
موضوع اصلی فصل دوم چگونگی شکلگیری و تکامل زبانر زبانهاست. دراین فصل، موضوع تقدم و تأخر فلسفه و دین و چگونگی ظهور الفاظ به تفکیک در زبان روزمره و زبان علم بررسی میشود. بهاینترتیب فارابی تصویر واقعگرایانهای از ظهور و تکامل زبانها مرتبط با شکلگیری علوم به دست میدهد؛ تصویری که طبیعتگرایی و قراردادی بودن زبان را هر دو با هم در بر دارد. این فصل مشتمل بر ۷ بخش است که همه فصول صبغهای زبانشناختی دارند.
کتاب الحروف فصل سوم
فصل سوم کتاب باتوجه به گفتمانهای علم، فلسفه و گفتگو، چگونگی طرح پرسش در این سه بافت را مطرح نموده و در این میان حروف پرسشی «ما»، «کیف» و «هل» بررسی میشود.
ملاحظات اساسی در کتاب الحروف فارابی
از جمله ملاحظات اساسی در کتاب الحروف فارابی، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: معنیشناسی فارابی عمدتاً معنیشناسی فلسفی، منطقی و مبتنی بر مفهوم شمایلگونگی زبان و معنی است؛ چرا که فارابی مبداً و منشأ زبان را ندا و سپس اشاره به اشیا و تقلید میداند و قائل به فرایند پرورش زبان پس از تولید است. فارابی پس از تبیین رویکردش به معنی در زبان، بحث خود را از منشأ زبان آغاز میکند. اشاره مختصری به آواشناسی و اندامهای گفتاری مینماید؛ او برای توجیه شباهتهای تلفظی به نوعی منشأ زیستشناختی (بیولوژیکی) قائل است، ضمن اینکه تأثیر همزیستی افراد با یکدیگر را نیز مورد توجه قرار میدهد.
در ادامه به دلیل تفاوت زبانها میپردازد و تکامل زبانها را مرهون اصلاحات کاربردی نخبگان میداند. او درباره ترتیب ظهور مقولات زبانی سهگانة « اسم، فعل و صفت»، اسم را مقدم بر فعل و فعل را مقدم بر صفت میداند. فارابی زبان علم و زبان عامه را به یکدیگر مرتبط میداند، اما ساخت تحلیلی آنها را متفاوت قلمداد میکند. او به روابط معنایی و معنایی صوری و نحوه شکلگیری و ظهور واژههای مترادف، متضاد، همآوا و… نیز میپردازد. او درباره تقدم و تأخر وجودی و شناختی ظهور همآواها نیز اظهار نظر میکند و به فرایندهای معنایی چون گسترش یا بسط معنی و استعاره، به ویژه با اشاره به کاملترین گونة زبانی (که همانا از نظر او خطابه و شعر است) نیز میپردازد. فارابی فصاحت زبان را مشخصهای مربوط به کاربرد زبان توسط نخبگان میداند. و اسامی مرکب را دال بر مفاهیم متأخرتر و جانبی تلقی می نماید.
حفظ و آموزش زبانها
معلم ثانی به «برنامهریزی زبان» نیز میپردازد و به تمایل گویشوران به حفظ زبان اشاره میکند و دلیل ظهور کتابت را همین تمایل میداند. با این نگاه او ظهور زبان را ظهوری از جزء به کل تلقی میکند که این نگاه همراستا با نگاه امروز زبانشناسان به سطوح زبانی است. فارابی در بحث حفظ زبانها به موضوع جلوگیری از تأثیر زبانهای خارجی، قرضگیری، تداخل، رمزگردانی و… نیز اشاراتی دارد و در همین ارتباط به موضوع فراگیری زبان به طور کلی و به ویژه زبانهای خارجی نیز میپردازد. وی به ترتیب در فراگیری زبان قائل است و میگوید: ابتدا الفاظ مفرد، سپس الفاظ مشهور و بیگانه و سرانجام الفاظ مرکب آموخته میشوند و منبع الفاظ مرکب را اشعار و خطابهها میداند
آموزش زبان را آموزشی دستور محور میداند؛ چرا که زبانی را قابل آموزش میداند که قوانینش نامگذاری شده باشد. نامگذاری و نوع تخصصی آن، اصطلاحگزینی را شرح میدهد و به طور کلی اساس واژهگزینی و واژهسازی را شباهت معنی با لفظ میداند.
فارابی فنون و صناعات زبانی را بر شش قسم تقسیمبندی میکند: فن خطابه، فن شعر، فن حفظ و بازگویی اخبار و اشعار، دانش زبانشناسی، فن نگارش و کتابت. او دانش را به دانش مطلق و دانش اصلی تقسیم میکند و در کنار آن دستهای از امور را امور نظری مینامد. از نظر او دانشهای اصلی، دانشهای کاربردی هستند که به وسیله آنها، تدبیر امور آسان میشود. لازم است گفته شود فارابی در احصاء العلوم علم را در ۸ قسم تقسیم میکند: علم زبان، منطق، علم التعالیم، علم طبیعی، علم الهی، علم مدنی، علم فقه و علم کلام.
فارابی برهان را مقدم بر خطابه، و خطابه را مقدم بر جدل و سفسطه میداند و تعلیم را که در آن از برهان نیز بهره گرفته میشود، صورتی تکامل یافتهتر از آن سه دیگر قلمداد مینماید. او فلسفه را برونداد تکامل شیوههای جدلی میداند. در همین راستا او چگونگی شکلگیری حوزههای مختلف علوم را تبیین میکند.
فارابی به مبحث زبانشناسی اجتماعی و محیطی نیز میپردازد و زبان بخشهای مرکزی هر جغرافیا را زبانی مصون مانده از اختلاط و آمیزش با زبانهای بیگانه میداند و در پی آن، به نوعی مفهوم «زبان معیار» اشاره میکند. فارابی در همین فصل، به طور مفصل درباره نامگذاری و بنیانهای آن سخن میگوید. اصلیترین بنیان نامگذاری را «شباهت» معرفی میکند و البته رواج و نیز مدیریت نامهای زبانی را مبتنی بر اصل آشنایی میداند. ضمن اشاره به بده بستان زبان عمومی و تخصصی، وضع الفاظ تخصصی را بر اساس شباهت صورت و معنی و ابتدا یا با بهرهگیری از زبان عمومی میداند و به همین دلیل وجود هماوایی بین واژههای عمومی و علمی را امری طبیعی قلمداد مینماید.
او نوواژهسازی را در دو موقعیت نبود شباهت و فقدان واژه ضروری میشمارد. فارابی ضمن بیان اصول واژه سازی، به فرایند بومیسازی متعاقب قرضگیری اشاره میکند و آن را امری طبیعی میداند و با قرضگیری افراطی و نیز سرهگرایی افراطی صریحاً مخالفت مینماید. فارابی مشابهتها و آشناییهای زبانی را تسهیل گر یادگیری علوم و دانشهای تخصصی میداند. فارابی در همه این مباحث نظر به زبان ویژهای ندارد و به نظر میرسد این توصیفات او به نوعی جهانیهای زبانی است.
معلم ثانی در فصل سوم الحروف به شرح و بسط موارد کاربرد برخی حروف پرسشی در دو گونه عمومی و علمی زبان میپردازد. اگرچه بحث فصل آخر کتاب به حروف پرسشی مربوط است، اما در باطن فارابی مبحثی گفتمانی را بیان میکند و انواع بافتهای کاربردی برخی از حروف پرسشی را بر میشمارد. این فصل شامل ۷ بخش است که بخش مقدماتی آن عمدتاًً بحثی گفتمانی در معرفی انواع گفتگو است. فارابی از لفظ گفتگو معنایی وسیع اراده میکند و گفتگو را شامل پرسش و پاسخ و نیز گفتگویی ذهنی میداند. گفتگو را به دو قسم عمومی و علمی تقسیم میکند وگفتگوی علمی را حصول شناخت در مورد یک موضوع میداند. او ندا، استغاثه، درخواست، اجازه، منع، تشویق، نهی و بازداشتن و امر را در زمره پرسش میداند و پاسخ را بر دو قسم مثبت و منفی و نقلی و شرطی طبقه بندی میکند. او سخن را به جازم و غیرجازم طبقه بندی میکند و پاسخ، تعجب و آرزو را از زمره سخن جازم قلمداد مینماید.
فارابی «ندا» را از نظر زمان ظهور مقدم بر سایر انواع گفتگو میداند و همه اقلام پرسش را دارای نوعی پاسخ میداند. او از حروف پرسشی «ما، ای، هل، لم، کیف، کم، این و متی» نام میبرد و اما بحث تفصیلی درباره این حروف را به «ما، ای، کیف و هل» محدود میکند. او چهار بافت کاربرد برای «ما» تشخیص میدهد و این کاربردها را به انواع اخباری، استعاری و مجازی طبقهبندی مینماید.
فارابی از انتقال استعاره از زبان عمومی به زبان فلسفه یاد میکند و در تعریف حرف «ای» میگوید: «ای» پرسشی را مطرح میکند که پاسخ آن مبتنی است بر درک وجه تمایز و انحصار و جدایی موضوع مورد پرسش از شریکان خود و آنگاه که درباره حروف پرسشی در بافت فلسفه سخن میگوید از «لم» و «هل» سخن میگوید و هل را مقدم بر لم میداند. «ماذا، لماذا و بماذا» را به عنوان ادات پرسش از اسباب و علل میداند. او از «لم هو» و «ماهو» نیز نام میبرد و به تفاوت کاربرد «هل» در پرسش از فنون علمی و خطابه و شعر میپردازد و درباره حروف «لم، هل و کیف» در سایر علوم سخن میگوید و در این میان از علوم ریاضی، طبیعی، مدنی و الهیات و تفاوت کاربرد آنها در علوم مختلف اشاره میکند. بحث فارابی درباره حروف در این فصل پایانی، دقیقاً منطبق بر بحث گفتمان نماها در تحلیل گفتمان است که به طبقه بندی نقش عناصر زبانی در بافتهای مختلف میپردازد.
چیستی تصویر زبان
پرسش اساسیای که منجر به تدوین این یادداشت شد، پرسشی است ساده درباره چیستی تصویر زبان از منظر فارابی. تأمل در پاسخ این پرسش، از آن جهت اهمیت دارد که توانایی مشارکت در تولید دانش اصیل برای هر دانش پژوه آسیایی حوزه زبانشناسی، منوط به شناخت تمامعیار دانشهای بومی به مثابه میراثی زبانی است. ملاحظات زبانشناختی فارابی میراث زبانی مشترک ایران و قزاقستان است که شرح و بسط و تفصیل و معرفی آن وظیفه هر زبانشناس ایرانی و قزاقی است. عدم وقوف به میراث دانشی بومی، موجد نوعی انقطاع فرهنگی، تمدنی و علمی است و نتیجه آن در بهترین حالت، دوباره کاری و در سر دیگر طیف، سطحی بودن و عدم اعتماد به نفس علمی خواهد شد.
مواضع زبانشناختی فارابی
به طور خلاصه مواضع زبانشناختی فارابی به قرار زیر است: تمرکز فارابی در مطالعات زبانی معنی است. معنی شناسی فارابی از نوع معنی شناسی فلسفی منطقی است و به همین دلیل معنیشناسی او معنیشناسی زبان ویژه نیست، بلکه طرحی کلی برای همه زبانها به دست میدهد. اشارات به زبانهای مختلف نشاندهندة وقوف فارابی به زبانهای فارسی، سُغدی، عربی، سُریانی و یونانی است. اگر چه فارابی میکوشد بین معانی ذهنی صورت عناصر زبانی و نه فقط واژهها ارتباطی شمایلگونه برقرار کند، آنجا که از شکلگیری گونههای مختلف یک زبان سخن میگوید، وجود ارتباط شمایل گونه را نشانهای باقیمانده در زبانها از صورتهای آغازین آن میداند و یا در موقعیتهای ضرورت ساخت عناصر زبانی نو، رعایت چنین شباهتی را ضروری میداند.
فارابی دستور زبان را قواعد ثبتشدة کاربردهای واقعی زبان میداند؛ آنچنان که زبانشناسان مدرن دستور را میبینند؛ اما در عمل وقتی به دستور معنی در زبانها میپردازد، عمدتاً به جهانیهای زبان و معنی توجه دارد و منطق را بر دستور زبان حاکم میداند.
متاسفانه ملاحظات ساختواژی و نیز زبانشناسی اجتماعی تاریخی و حتی محیطی بسیار جالب فارابی در کتاب الحروف مورد غفلت قرار گرفته است. حقبین (۱۳۹۲) در کتاب «زبانشناسی ایرانی» خود صرفاً در ۴ صفحه به آرای فارابی میپردازد و از محتوای آرای زبانشناختی او اندکی بیش از یک صفحه به آواشناسی و ساختواژه و دیگر دو صفحه درباره معنیشناسی او بر اساس الحروف، احصاءالعلوم و الفاظ المستعمل فیالمنطق میپردازد. به هر روی نکات دقیق و موشکافانه فارابی در حوزه زبانشناسی اجتماعی تاریخی و محیطی او که در کتاب الحروف آمده است، ذکری نشده و این نشاندهندة آن است که زبانشناسان ایرانی خود «الحروف» را مطالعه نکردهاند و نبود ترجمهای از این کتاب به زبان فارسی نیز مؤید این ادعاست.
فارابی به موضوع تبادلات زبانی ناشی از برخوردها میپردازد و در این میان قرضگیری را امری طبیعی تلقی میکند؛ اما افراط در آن را مضر به حال زبان و سرهگرایی افراطی را نیز مخل میداند. او تلفظ واژهها را امری متأثر از عادات گروههای اجتماعی در جغرافیاهای واحد میداند و در تفسیر سیر تحولی زبانها به این موضوعات توجه دارد.
فارابی اگرچه شباهت را اساس واژهسازی عمومی و علمی میداند، اصل شباهت را همواره بر اقلام زبانی جاری و ساری نمیداند و تحولات زبان را از بین برندة شباهتها قلمداد میکند. او اصل آشنایی را در کاربرد زبان مهم و بنیادین قلمداد کرده و به ویژه به اهمیت آن در آموزش زبان تأکید میکند که این همه بیانگر نگاه کاربردی فارابی به زبانشناسی است. کتاب الحروف نمونهای از یک کار زبانشناسی مقابلهای و آموزش اصول ترجمه نیز هست. نگاه جامع، فراگیر و منسجمی که فارابی به زبان و مسائل زبانی دارد، شرح و بسط محتوای زبانشناختی آثار او در کتابهای تاریخ زبانشناسی غربیان و نیز آثار مرتبط محققان ایرانی ضروری مینماید.
دریغ است که نگاه نظاممند فارابی به زبان و دانشهای مرتبط با آنکه در تقسیمبندی او از این دانش به هفت حوزه زیر مشاهده میشود: علم الفاظ مفرد معنیدار (معنیشناسی واژگانی)، علم قوانین الفاظ مفرد (واژه شناسی و ساختواژه)، علم قوانین الفاظ مرکب (نحو)، علم قوانین درست نوشتن (گفتمان)، علم قوانین درست خواندن (آواشناسی و قرائت) و علم قوانین شعر (بلاغت) مورد غفلت قرار گرفته و به فراموشی سپرده شود.