نقد رمان تراژدی خریت (عشق، سیاست و خیانت)
نوشته دکتر علیرضا حسنزاده نشر مروارید بهار ۱۳۹۹
نقد و نظر از دکتر نگار داوریاردکانی دانشیار دانشگاه شهید بهشتی بر رمان تراژدی خریت
رمان تراژدی خریت (عشق، سیاست و خیانت) در ۱۸۷ صفحه و در شش فصل منتشر شده است. عنوانهای فصول این کتاب عبارتند از : از یک شعر عاشقانه شروع شد، خری که عاشق شد، هیچکس توی این دنیا شبیه تو نیست، او سر قرار نیامد(مجموعا ۶۰ ص)، فضیلت دروغ (۸۲ص) و کاتب ارواح، قصهگوی مردگان بود (۴۵ ص). توزیع فصول این داستان متنوع است به این ترتیب که ۴ فصل اول مجموعا ۶۰ صفحه از کتاب را تشکیل میدهند و بیشترین تعداد صفحه مربوط به فصل پنجم یعنی «فضیلت دروغ» است که ۸۲ صفحه یعنی کمتر از نیمی از کتاب را به خود اختصاص میدهد. فصل آخر نیز یک چهارم کتاب را به خود اختصای میدهد.
این رمان به شیوه جذاب و پویای داستان در داستان و در قالبی چرخهای و تو در تو نوشته شده است و مولف در این داستانهای تو در تو جغرافیای وسیعی از کره زمین را درمینوردد. این جغرافیا از رشت در شمال ایران زادگاه مولف آغاز میشود و به باکو بسط مییابد و سپس به بولیوی در آمریکای جنوبی ختم میشود. تاثیر همسایه شمالی ایران یعنی روسیه و کمونیسم آن در داستان بسیار بسیار برجسته است.
نقطه عطف تاریخی این رمان مثل رمان پریکشی، حادثه تلخ کودتای ۲۸ مرداد است و این نشاندهنده دردی است که از این حادثه در دل و جان مولف کتاب نقش بسته است. به نظر میرسد مولف میکوشد این حادثه را که ننگ سیاست جهانی به شمار میرود برجسته نماید تا ماهیت سیاست را آشکار کند.
حکایت، حکایت جوانی است که تا انتهای داستان بینام است و در انتهای داستان معلوم میشود که نامش گوراب است و در پاورقی توضیح داده میشود که معنای این واژه آبادی است. با این حال در متن داستان به معانی مرتبط با گور که محل تولد اوست نیز اشاره میشود. گوراب تصادفا به محفل سیاسی چپهای مارکسیست آن عصر راه مییابد و تحت تاثیر آرمانهای عدالتگرایانه این گروه قرار میگیرد و ذوق و قریحه شاعری او آشکار میشود. شعرهای او در این محفل و در جریدههایشان مورد توجه قرار میگیرد. اما خود اذعان میکند که این همه صرفا برای جلب توجه دختری زیبا به نام کتی بوده است که یک بار در یکی از این محافل شرکت کرده بود. از ابتدای داستان تاحدودی معلوم میشود که سیاست به او خیانت کرده است و در پایان داستان نیز معلوم میشود که کتی نیز به نوعی او را بازی داده است و به او خیانت کرده است. مولف، غفلت شخصیت اصلی داستان و سایر شخصیتهای شبیه او از متجاوزان به حریم انسان و انسانیت و نیز از تجاوزی که سیاست و عشق دروغین رشد یافته در بافت سیاست به آنها روا میدارد را «خریت» مینامد و آن را بیش از آنکه کمدی بداند، همانطور که از عنوان کتاب معلوم است، تراژدی میخواند.
این داستان در هم کنش بین خرها و غیرخرها ( و نه خرها و عقلا) را بازنمایی میکند و به نظر میرسد که همه در این داستان بازندهاند. خرها به سبب سادگی و معصومیت و نجابت نابجایشان گول میخورند، در سیاست وارد میشوند، عاشق سیاستبازان دروغگو و مدعیان دروغین عشق میشوند و مورد خیانت واقع میشوند و غیرخرها به سبب خباثتشان گول میزنند و ادعای عشق دروغین میکنند: عشقی که نه فقط سرانجامش بلکه از آغاز خیانت است.
تصویر کلی زندگی آدمی در داستان تراژدی خریت تاریک و ناامیدکننده ترسیم میشود و جدالی در میان خیر و شر وجود ندارد، جهان تراژدی خریت سراسر بلاهت و شر است. به نظر میرسد که مولف میکوشد به خواننده خود بفهماند که معصومیت خرانه هم حاصل ازدواج بیرحمانه شقاوت با خریت و مظلومیت است و در این میانه خیری وجود ندارد. یعنی خریت از دل شقاوت بیرون میآید و شقاوت خریت میزاید ، خریت شقاوت را تقویت میکند و در خدمت آن در میآید و سپس توسط آن نابود میشود و باز از دل آن زاده میشود.
در داستان حسنزاده سیاست چهره بسیار کریهی دارد، با عشق پاک در تضاد است و منشا بزرگترین خیانتهاست.
شعر و ادب در رمان تراژدی خریت اگر چه زیبا و تاثیرگذار بازنمایی شده است ولی بازیچه و ابزار دست شقاوتمندان است و اعجاز معنابخشی به زندگی را از دست داده است. این در حالیست که صورت ناب شعر در رمان پریکشی به مثابه نجاتبخش آدمی به تصویر کشیده شده است. گویی که مولف طرح از پیش تنظیم شدهای دارد که طی آن کارکردهای گوناگونی از پدیده ها را در رمانهای مختلف خود به تفکیک به نمایش میگذارد.
در این رمان خبری از موسیقی و تاثیر مثبت و اعجابانگیز آن نیست.
داستانهای تودرتوی این رمان عبارتند از:
۱. داستان اصلی: شخصیت اصلی این داستان جوانی است که تا نزدیک پایان داستان بینام است. او ۱۷-۱۸ ساله است که به طور تصادفی و براثر گوسفند بودنش به جلسات سیاسی احزاب چپ ایران در فضای کودتای ۲۸ مرداد کشیده میشود و در آنجا به دلیل ذوق و قریحه شاعریاش مورد توجه قرار میگیرد، شعرهایش در روزنامههای چپ ضد حکومت چاپ میشود. اما او خود اقرار میکند که استمرار شرکتش در جلسات و شعر خوانی و شعرگوییاش به دلیل عشقش به دختری به نام کتی بوده است که یک بار در یکی از این جلسات شرکت کرده است. رد کتی را میگیرد، کتی هم وانمود میکند که عاشق اوست ولی دست آخر معلوم میشود که نه دختر عاشق او بوده است و نه خانوادهاش پایبند به آرمانهای کمونیسم و ضد سرمایهداری. دختر پیش از مهاجرت به بولیوی در همان شهر رشت نامزدی اختیار میکند و با او و پدرومادرش به بولیوی کوچ کرده و به سرمایهداران پرمایهای در آنجا تبدیل میشوند. این پدیده تبدیل به ضد یادآور تز و آنتی تز مارکسیسم است. شخصیت اصلی داستان یعنی گوراب ابتدا به اجبار و به همراه پدر یکی از دوستانش (همو که اول بار او را به مجالس سیاسی چپ برده بود) و به خاطر شعرهای انقلابیاش مجبور به فرار به باکو میشود، در باکو بدون اینکه متوجه شود از او نارو میخورد و به صورتی تصادفی و البته در آرزوی رسیدن به عشق ناپدید شدهاش راهی بولیوی میشود و کتی را پیدا میکند و آنجاست که تازه از واقعیت و تاریخ زندگی خود آگاه میشود و پرده از پوچی عشق و سیاست برداشته میشود و حقیقت خیانت آشکار میگردد.
۲. داستان دیگر لانه گرفته در این داستان، داستان روح سرگردان و مجروح و خیانت دیده مستر دانکی است که برای شخصیت اصلی داستان تعریف می کند. حجم این داستان به مراتب از حجم داستان اصلی بیشتر است. چرا که به نظر می رسد این داستان دوم حدیثی در بسط همان داستان اول است. بافت جغرافیایی این داستان بولیوی است. مستر دانکی خری است که به زبان آدمیان حرف می زند. او برای دفاع از حقوق مظلوم/صاحبش (زنی که توسط شوهرش ضرب و جرح شده است) و لگد زدن به شوهر خطاکار او به زندان می افتد. در زندان، نامه هایی عاشقانه از دختری به نام کاملیا دریافت می کند و با اعتمادی کورکورانه و خروار و صرفا بر اساس تخیلات واهی اش عاشق و دلباخته این دختر می شود. دختر وساطت می کند و او را از زندان آزاد می کند و معلوم می شود که صاحب قبلی اش رزیتا و همسرش جان نیز برای کاملیا و همسرش دارا کار می کنند. کاملیا و دارا اگرچه مارکسیست هستند و مبلغ آرمانهای مارکسیسم و کمونیسم، در عمل سلسله مراتب خدشه ناپذیری در زندگی خود دارند که اجازه نمی دهد افراد سطوح پایین تر هرگز با افراد سطوح بالاتر برابر قلمداد شوند. استکبار و استثمار شیوه سلوک آنها با سایر افراد است. یعنی در دل این آرمان برابری خواه، سلطه و استکبار لانه گزیده است و خودنمایی تام دارد. البته داستان این موضوع را به خوبی نمایش می دهد که همه ایسم ها صورتی پوشالی برای رسیدن افراد به اغراض شخصی آنها هستند و این ایدیولوژی ها عمدتا حول محور بزرگداشت یک فرد و خواسته ها و آمال شخصی او می گردد و در نتیجه اینطور به ذهن متبادر می شود که ایسم ها باور نیستند بلکه بهانه هایی بیش نیستند. کاملیا و دارا با مساعدت کاردار عمارتشان بعد از سو استفاده های فراوان از مستر دانکی او را به زندان روانه می کنند و سپس به قتل می رسانند. روح رنجدیده مستر دانکی بنا به قانون جذب شخصیت اصلی داستان یعنی گوراب را می یابد و حکایت زندگی پردرد و رنج خود را برای او بازمیگوید تا قدری تسلی یابد. شخصیت اصلی داستان حکایت مستر دانکی را می نویسد تا آن را چاپ کند.
۳. داستان به دنیا آمدن و کودکی شخصیت اصلی داستان که در پایان داستان از زبان کتی معشوق خائن او خوانده می شود. گفته می شود که این داستان توسط پدر دوست گوراب (همان که او را وارد محافل سیاسی چپ نموده بود و همه ماجراهای ناگوار داستان را رقم زده بود) نگاشته شده است و تازه در پایان داستان است که نام شخصیت اصلی داستان گوراب یا گورزاد فاش می شود و نیز مشخص می شود که گوراب خود زاده روح استالین و یک دختر یتیم است و آنان که او به عنوان پدرومادر خود می شناسد پدرخوانده و مادرخوانده او هستند. داستان به نوعی تقدیر شوم را نیز تایید می کند و نسبت عمیقی را بین خباثت، آز و خریت رقم می زند.
۴. در خلال این سه داستان مولف سری هم به جهان جانوران می زند و عالمی را ترسیم می کند که در آن برای مدتی شیر سلطان جنگل حاکمیت را به مستر دانکی واگذار می کند و مستر دانکی با اینکه نهایت کوشش خود را برای برقراری صلح در این جهان می نماید باز هم سرانجام سرشکسته و محکوم به مرگ می شود. در این بخش از داستان مولف به نسبی بودن و به تعبیر دیگر محال بودن برقراری عدالت در جهان اشاره می کند و از آن می گذرد.
در خلال این داستان ها مسایل و گفتمان های روز نیز به خوبی رخ می نمایانند و مورد چالش قرار می گیرند. گفتمان هایی مثل مصرف گوشت، حقوق حیوانات و نسبت انسان و حیوان و البته برابری و عدالت به مثابه امری محال.
مولف، سیاست جهان را خوب می شناسد و درجای جای داستان ها ارجاعاتی به رخدادهای سیاسی ایران و جهان دارد. او سیاست را تهی و بلکه کثیف می انگارد و نه تنها آن را آلوده تلقی می کند بلکه آن را آلوده کننده نیز می داند. مولف که شعر را در همه آثارش به مثابه عنصری پاک و پاک کننده قلمداد می کند، آن را مصون از اثر آلوده کنندگی سیاست نمی داند و شعر در خدمت سیاست را شعری ماهیت فروباخته می داند. به نظر می رسد برخلاف رمان پری کشی که در آن عشق، نجاتبخش ترسیم می شود در این رمان از عشقی سخن گفته می شود که مبتنی بر غفلت و نه آگاهی است. عشق به کسی که نمیشناسیم، عشقی که در یک فضای خالی و بر اساس تخیل شکل گرفته است، عشقی که با هدف سو استفاده و با نقشه و طراحی عرضه شده تا عاشق مفعول استثمار قرار گیرد. این عشق عشقی یکطرفه و دروغین است که با سیاست نسبتی تنگاتنگ دارد.
حسنزاده در اواخر داستانش به نقد یک ضربالمثل رایج نیز میپردازد. آنجا که در عقد دختر یتیم با استالین میگوید که دختر از ترس سکوت کرد و حاضران سکوتش را به حساب رضایتش گذاشتند تلویحا مخاطب را دعوت میکند که به بازاندیشی مثل «سکوت علامت رضاست» بپردازد.
حسنزاده در این رمان مرگ را به نوعی به وادادگی خود انسان میداند به این معنی که وقتی مرگ آدمی فرا میرسد که آدمی خود زندگی را رها کرده باشد. مثلا آنجا که میگوید: اما نجات زن جوان که خودش هم ظاهرا دل خوشی از دنیا نداشت، محال بود. یا در صفحه ۱۶۵ که میگوید: وقتی حماقت، عشق و ترس با هم جمع شوند، مرگ یک اتفاق طبیعی است.
موضوع ناباروری / عقیم بودن و موضوعات مرتبط با آن نیز از موضوعات مورد توجه در این رمان هستند مثلا آنجا که استالین میگوید: سیاست آدم را عقیم می کند. چون سیاستمدارها مجبورند عشق را قربانی کنند. او در ص ۱۱۰ اسطوره خدای باروری را به چالش میکشد و نشان میدهد که چگونه مردمی از زمره خبایث با تکیه بر نادانی مردم، از این اسطورهها سو استفاده کرده و مردم را استثمار میکنند.
درمجموع رمانی بسیار خواندنی است که به نوعی میتوان گفت حکایت وجه تالیف و تصنیف خود رمان هم هست. در آن دو برش بخت برگشته از جامعه آدمیان ترسیم میشود: گروه اول گروه خرها هستند که بدبختی آنها نه ناشی از بی دانشی شان که ناشی از غفلت آنها از کیستی اطرافیانش و چیستی بافت زندگی شان است و گروه دوم گروه خبیثان هستند که بدبختی شان ناشی از آز و استثمارگری شان است. در این میانه خیری وجود ندارد و برش خیر در سایر داستان های حسن زاده به نمایش در می آید. به تعبیری، این داستان بیان عدم کفایت دانش و لزوم زینت یافتن انسان به بینش را متذکر می شود. عوامل بینش زدایی که حسن زاده بر آنها تاکید می کند عبارتند از فضاهای سیاسی غالب و تب عشق به جنس مخالف که صرفا برخاسته از نیاز جسمانی و عاطفی شخص و فارغ از هرگونه شناخت و آشنایی است. و شاید در بافت و موقعیتی که این دو دسته آدمیان تنفس میکنند است که حادثه تلخ و رقت بار کودتای ۲۸ مرداد رقم میخورد.
منبع: سایت انسانشناسی ایرانی: http://iraniananthropologist.ir/fa/غیبت-خیر-و-خودنمایی-شر/