هابرماس

زیست دانشجویی؛ الگوهای مفهومی برای تبیین

یک نگاه اولیه و گذرا به مدل زیست دانشجویی در دهه‌ی نود بیانگر تفاوت‌های کیفی این مدل نسبت به دهه‌ی هشتاد است؛ همچنان‌که زیست دانشجویی دهه‌ی هشتاد نیز از جهات بسیار متمایز از دهه‌های پیش ازخود بود. در واقع تغییرات نسلی در دانشجویان، تغییرات در شرایط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه و به تبع آن تحول در نظام دانشگاه موجب بروز تغییر و تحولاتی در زیست دانشجویی نیز می‌شود. در نتیجه آنگاه که از زیست دانشجویی در دوره‌ی کنونی سخن می‌گوییم در عین اینکه به خودویژگی‌های این مدل زیست اذعان داریم، نباید چندان در تاکید بر این خودویژگی راه افراط در پیش گیریم که گویی زیست دانشجویی در دهه‌های قبل نوعی کل یکپارچه را تشکیل می‌داده و اکنون با مدل زیست به کلی متفاوتی مواجه هستیم. در واقع، ویژه بودن زیست دانشجویی مختص به دوره‌ی کنونی نیست و در هر دوره، می‌توان از زیست دانشجویی ویژه‌ی آن دوره سخن گفت؛ همچنان که می‌توان عناصر مشترک زیست دانشجویی و پیوستگی‌ها را در دوره‌های مختلف بازیابی کرد و به عنوان الگوی عام زیست دانشجویی در ایران مدنظر قرار داد.

هابرماس و دموکراسی رایزنانه

این مقاله ‌ترجمه‌ای است از یک فصل تز دکتری SAVAŞ Ş. BARKÇİNبا عنوان «سه رویه‌ی بحران مشروعیت در دموکراسی لیبرال: هویت، عقلانیت و جهان‌شمولی» که در سال ۲۰۰۱ در دانشکده‌ی علوم سیاسی (موسسه‌ی علوم اقتصادی و اجتماعی) دانشگاه Bilkent آنکارا و برای اخذ مدرک دکتری فلسفه‌ی علوم سیاسی انجام گرفته است. این تز، مسئله‌ی بحران مشروعیت دموکراسی لیبرال ناشی از فرایندها، مناقشه‌ها، مفاهیم، نیازهای عمومی و هویت‌ها و اشکال جدید سربرآورده‌ی سیاست به‌موازات پدیده‌ی جهانی‌شدن را مورد بررسی قرار می‌دهد. استدلال نویسنده این است که این بحران در سه موضع مفهوم‌پردازی نظری و هنجارین لیبرال نهفته است: هویت، عقلانیت و جهان‌شمولی. نویسنده برای پاسخ به این مسئله، به بازخوانی موضع نظریه‌ی لیبرالیسم کلاسیک، رویکرد راولزی و منظر جماعت گرایی، رویکرد هابرماس و نظریه‌ی دموکراسی رایزنانه و درنهایت رویکرد دموکراسی رادیکال و دموکراسی مشاجره‌ای[۴] پرداخته است. به‌زعم نویسنده، هر یک از رویکردهای مذکور به بررسی بحران مشروعیت پرداخته و جایگزین‌هایی را برای بازسازی مشروعیت دموکراتیک ارائه کرده‌اند.

هابرماس و مسئله مشروعیت در نظام‌های دموکراتیک

هابرماس، فیلسوف و جامعه‌شناسی آلمانی و از چهره‌های متأخر مکتب فرانکفورت است. گستره‌ی نظریه‌پردازی وی سبب بروز داوری‌های متناقضی درباره‌ی وی شده است؛ چنانکه به شکل پارادوکسیکالی، هم به عنوان نظریه‌پردازی مارکسیست تلقی شده و هم به عنوان نظریه‌پرداز لیبرالی که می‌کوشد با شناسایی بحران‌ها و کاستی‌های نظام سرمایه‌داری متأخر و لیبرال دموکراسی مدرن، آن را آینده‌دار کرده و از بحران به مرحله‌ای بالاتر ارتقا دهد. چه بسا همین موقعیت متناقض‌نماست که سبب شده شارحانی نظیر ویلیام اوث‌ویت، هابرماس را «وبر مارکسیست» تلقی کنند: «مارکسیسم او، هر چه باشد، مارکسیسم ارتدوکس نیست، اما او همچنان خود را یک مارکسیست می‌داند و این نه فقط برای متمایز شدن از دیگران و نهیب زدن به فرهنگ سیاسی جمهوری فدرال آلمان است، [بلکه] نقش هابرماس در مقام یکی از روشنفکران برجسته‌ی آلمان، مقایسه‌ی او را با وبر موجه می‌سازد» (اوث‌ویت، ۱۳۸۶: ۱۲).

اسکرول به بالا