رئالیسم

مکانیزم‌های اجتماعی و نظریه‌های کلان مدرنیته؛ جهان‌هایی مجزا؟

در این مقاله، در تقابل با دیدگاه فراگیری که مکانیزم‌های اجتماعی و نظریه‌های کلان مدرنیته را به‌عنوان رویکردهایی متضاد در نظریه‌ی اجتماعی در نظر می‌گیرند، استدلال خواهم کرد. تز اصلی من این است که حتی اگر این دو به‌وضوح متفاوت از یکدیگر باشند، نقاط ضعف و قوت مکملی را به نمایش می‌گذارند. بدین‌ترتیب، به نفع راه‌حلی مبتنی بر همکاری این دو برای همزیستی در جامعه‌شناسی استدلال خواهم کرد. سپس آنچه را راه‌حلی وبری به این جستار نامیده‌ام، ارائه خواهم کرد. به‌طور دقیق‌تر، داعیه‌ام این است که نظریه‌ی کلان مدرنیته باید به‌عنوان منظومه‌ای برای مکانیزم‌های اجتماعی در نظر گرفته شود. درنتیجه، نظریه‌ی کلان مدرنیته می‌تواند به‌طور مناسب‌تری مفصل‌بندی شده و به‌طور تجربی مورد آزمون قرار گیرد، و نیز مکانیزم‌های اجتماعی می‌توانند با پروژه‌ی کلاسیک جامعه‌شناسی پیوندی دوباره یابند؛ به این منظور که نظریه‌ی جامعی از مدرنیته ساخته شود. ثمربخش بودن راه‌حل وبری‌ام را با ارائه‌ی یک مورد ویژه ـ جامعه‌شناسی آزادی ـ ترسیم خواهم کرد.

الگوی سه‌سطحی نظم اجتماعی

تحقیق پیش‌رو که برای درس جامعه‌شناسی نظم آماده شده، متضمن اندیشیدن پیرامون یکی از پرسش‌های مطرح در جامعه‌شناسی نظم است: نظم مطلوب واجد چه ویژگی‌هایی است؟ یک جامعه یا اجتماع جامعه‌ای باید واجد کدام ویژگی‌ها و خصائل در سطوح مختلف خرد و کلان باشد تا بتوان نظم جاری در آن را مناسب و مطلوب تلقی کرد؟ در پاسخ به این پرسش خواسته شده که در درجه نخست، به قابلیت اجرا و امکان‌سنجی (feasibility) طرح پیشنهادی نظم مطلوب پرداخت و در درجه دوم، بر اساس شاخص‌های عملیاتی مأخوذ از ویژگی‌ها و خصائل عام نظم مطلوب، به مقایسه نزدیک‌ترین و دورترین نظام اجتماعی (کشور یا دولت ـ ملت) موجود بر اساس این شاخص‌ها پرداخت. لذا گزارشی که در ادامه ارائه خواهد شد در درجه نخست متضمن بررسی ویژگی‌های نظم مطلوب در سطوح مختلف است؛ در گام دوم به بررسی چند مسئله حاشیه‌ای نظم اجتماعی مشتمل بر عدالت در نظم و تأثیر فضای مجازی جدید بر نظم (که حاشیه‌ای بودن آن‌ها به معنای کم‌اهمیت بودنشان نیست) خواهیم پرداخت ؛ درنهایت کار را با بررسی تطبیقی سه مورد به لحاظ شاخص‌های مورد بحث پایان خواهیم برد.

اسکرول به بالا