مکانیزمهای اجتماعی و نظریههای کلان مدرنیته؛ جهانهایی مجزا؟
در این مقاله، در تقابل با دیدگاه فراگیری که مکانیزمهای اجتماعی و نظریههای کلان مدرنیته را بهعنوان رویکردهایی متضاد در نظریهی اجتماعی در نظر میگیرند، استدلال خواهم کرد. تز اصلی من این است که حتی اگر این دو بهوضوح متفاوت از یکدیگر باشند، نقاط ضعف و قوت مکملی را به نمایش میگذارند. بدینترتیب، به نفع راهحلی مبتنی بر همکاری این دو برای همزیستی در جامعهشناسی استدلال خواهم کرد. سپس آنچه را راهحلی وبری به این جستار نامیدهام، ارائه خواهم کرد. بهطور دقیقتر، داعیهام این است که نظریهی کلان مدرنیته باید بهعنوان منظومهای برای مکانیزمهای اجتماعی در نظر گرفته شود. درنتیجه، نظریهی کلان مدرنیته میتواند بهطور مناسبتری مفصلبندی شده و بهطور تجربی مورد آزمون قرار گیرد، و نیز مکانیزمهای اجتماعی میتوانند با پروژهی کلاسیک جامعهشناسی پیوندی دوباره یابند؛ به این منظور که نظریهی جامعی از مدرنیته ساخته شود. ثمربخش بودن راهحل وبریام را با ارائهی یک مورد ویژه ـ جامعهشناسی آزادی ـ ترسیم خواهم کرد.