زیست دانشجویی؛ الگوهای مفهومی برای تبیین

کمال رضوی[۱]

متن مقاله ارائه‌شده به سمپوزیوم کشوری آثار دانشجویی علوم اجتماعی

توضیح: یادداشت پیش رو سال گذشته توسط نگارنده به درخواست یکی از دوستان دانشجو برای وب‌سایتی که در نهایت به سرانجام نرسید نوشته شد. با اعلام محور ویژه‌ی «زیست دانشجویی» برای سمپوزیوم کشوری آثار دانشجویی علوم اجتماعی این یادداشت را به همراه دو مقاله‌ی دیگر به دوستان اتحادیه انجمن‌های علمی علوم اجتماعی ارائه کردم و در نهایت همین یادداشت برای ارائه در سمپوزیوم توسط دوستان برگزیده شد. متاسفانه در روز برگزاری سمپوزیوم به دلیل کسالتی که برایم پیش آمد امکان شرکت در پنل را نیافتم. اکنون متن یادداشت را که چیزی جز یک طرح بحث مقدماتی نیست، منتشر می‌کنم.

یک نگاه اولیه و گذرا به مدل زیست دانشجویی در دهه‌ی نود بیانگر تفاوت‌های کیفی این مدل نسبت به دهه‌ی هشتاد است؛ همچنان‌که زیست دانشجویی دهه‌ی هشتاد نیز از جهات بسیار متمایز از دهه‌های پیش ازخود بود. در واقع تغییرات نسلی در دانشجویان، تغییرات در شرایط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه و به تبع آن تحول در نظام دانشگاه موجب بروز تغییر و تحولاتی در زیست دانشجویی نیز می‌شود. در نتیجه آنگاه که از زیست دانشجویی در دوره‌ی کنونی سخن می‌گوییم در عین اینکه به خودویژگی‌های این مدل زیست اذعان داریم، نباید چندان در تاکید بر این خودویژگی راه افراط در پیش گیریم که گویی زیست دانشجویی در دهه‌های قبل نوعی کل یکپارچه را تشکیل می‌داده و اکنون با مدل زیست به کلی متفاوتی مواجه هستیم. در واقع، ویژه بودن زیست دانشجویی مختص به دوره‌ی کنونی نیست و در هر دوره، می‌توان از زیست دانشجویی ویژه‌ی آن دوره سخن گفت؛ همچنان که می‌توان عناصر مشترک زیست دانشجویی و پیوستگی‌ها را در دوره‌های مختلف بازیابی کرد و به عنوان الگوی عام زیست دانشجویی در ایران مدنظر قرار داد.

اما پیش از آنکه به ارائه‌ی تصویری از مدل زیست دانشجویی امروز بپردازیم، نوعی تصریح مفهومی در خصوص این ترکیب (زیست دانشجویی) ضروری به نظر می‌رسد. اگر به ادبیات جامعه‌شناسی رجوع کنیم، لااقل دو مفهوم مرتبط با این ترکیب را می‌توانیم از هم بازشناسیم: نخست سبک زندگی (life style) و دوم زیست‌جهان (life world). وقتی از زیست دانشجویی سخن می‌گوییم، ممکن است سخن ما ناظر بر سبک زندگی دانشجویی باشد یا ممکن است متوجه آنچه می‌توان آن را زیست‌جهان دانشجویی تلقی کرد، باشد. در نتیجه مقدمتاً به مروری مفهومی در خصوص این دو می‌پردازیم و سپس دلالت‌های مفهومی هر یک برای ترکیب «زیست دانشجویی» را مورد ارزیابی قرار می‌دهیم و به فضای دانشجویی ایران پیوند می‌زنیم.

زیست دانشجویی به مثابه سبک زندگی دانشجویی

مفهوم سبک زندگی در سال‌های اخیر به واسطه‌ی مباحثات به اصطلاح مهندسی فرهنگی از جانب بخشی از حاکمیت، مقداری شعاری و عاری از معنا نیز شده است؛ چنانکه تاکید مکرر بر آنچه سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی خوانده شده، نوعی الگوی یکپارچه‌سازی فرهنگی تحمیلی و از بالا را به ذهن خواننده متبادر می‌سازد. اما جدا از این دستکاری مفهومی سال‌های اخیر، مفهوم سبک زندگی، مفهومی پردامنه در ادبیات جامعه‌شناسی است و جامعه‌شناسان کلاسیک و متاخر ـ وبر، زیمل، وبلن، بوردیو و … ـ به تناوب در خصوص این مفهوم نظریه‌پردازی کرده‌اند. مرور نظری این تعاریف از حوصله‌ی این نوشته‌ی کوتاه خارج و غیرمفید است. در نتیجه تنها به اشاره‌ی نظری این مفهوم در کار وبر بسنده می‌کنیم.

وبر مفهوم سبک زندگی را عمدتاً در نسبت با مفهوم گروه منزلتی پرورانده است. می‌دانیم که الگوی قشربندی مسلط در نظریه‌ی اجتماعی تا پیش از وبر متاثر از کار مارکس مبتنی بر قشربندی طبقاتی بود؛ یعنی ارائه‌ی تصویری از جامعه در قالب طبقات اجتماعی که در تقلیل‌گرایانه‌ترین شکل شامل دو طبقه‌ی دارا و ندار است. الگوی قشربندی طبقاتی در نسبت با نقش افراد و گروه‌ها در فرایند تولید شکل می‌گیرد. اما وبر، با انتقاد از این مدل قشربندی تک‌عاملی، منزلت و قدرت را نیز به عنوان عوامل موثر دیگر در تکوین قشربندی اجتماعی مطرح کرد. در این راستا وی از گروه‌های منزلتی در مقابل طبقات اجتماعی نام برد؛ گروه‌هایی که به جای آنکه بر اساس موقعیت یکسان در فرایند تولید شکل بگیرند، بر اساس سبک زندگی و الگوی مصرف یکسان به مثابه یک بستار اجتماعی شکل می گیرند و میل به وراثت فرهنگی و بازتولید خود دارند. در این راستا، سبک زندگی ناظر بر مصرف کالاهای مادی و نمادین مشخص از یک سو، و اشکال مراودات و روابط و آداب اجتماعی از سوی دیگر، قابل تعریف و مفهوم‌سازی است. یعنی آنچه سبک زندگی افراد را شکل می‌دهد عمدتاً از رهگذر الگوی مصرف و مراودات و آداب اجتماعی آن افراد قابل تشخیص است.

«سبک زندگی» پس از وبر با توسعه‌ی مفهومی زیادی مواجه شد. در شاخص‌سازی‌های دقیق‌تری که بعدها در خصوص این مفهوم صورت گرفت، بر مولفه‌هایی چون اوقات فراغت، نحوه‌ی مصرف، کیفیت ظاهر و پوشش و بدن، آداب معاشرت، ذائقه‌ی اجتماعی و سلیقه‌ی زیبایی‌شناختی، چشم‌اندازهای سیاسی و اخلاقی، الگوهای زندگی خانوادگی، سلامت و بهداشت، رفتارهای جنسی و … تاکید شد. هرچند اگر ملاحظه کنیم می‌بینیم تمامی این مولفه‌ها ذیل همان دو محور اصلی مصرف کالاهای مادی و نمادین و مراودات و آداب اجتماعی قابل طبقه‌بندی هستند.

با این تمهید نظری، وقتی از زیست دانشجویی به مثابه سبک زندگی دانشجویی سخن می‌گوییم، بحث ما بر سر الگوی مصرف کالاهای مادی و نمادین در بین دانشجویان و کیفیت مراودات اجتماعی میان آن‌ها و همچنین مراودات با گروه‌های اجتماعی دیگر است.

اگر از این دریچه به زیست دانشجویی در ایران امروز بپردازیم، درمی‌یابیم که هم الگوهای مصرف و هم آداب و مراودات اجتماعی در بین دانشجویان، متاثر از کلیت جامعه نسبت به گذشته تفاوت‌های بیشماری را از سر گذرانده است. یافته‌های یک پژوهش اجتماعی در سال‌های اخیر، بیانگر تغییرات گسترده در ذائقه‌ی فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ی ایران در ذیل شاخص‌هایی چون شکل‌گیری گسترده زندگی دیجیتالی، ظهور و شکل‌گیری ارزش‌های مدرن در جامعه‌ی ایرانی، اولویت یافتن آزادی‌های اجتماعی به جای آزادی سیاسی، اولویت دادن به خود به جای دیگران (افول اعتماد، رضایت و مشارکت)، تغییر زبان انتقال فرهنگ و ارزش‌های جامعه، تغییر زبان انتقال مفاهیم فرهنگی و اجتماعی از زبان شفاهی به زبان فیلم، سریال ، انیمیشن، موسیقی، نقاشی و خط، تغییر الگوی سبک پوشش (مد و مدگرایی)، تغییر الگوی مدیریت بدن (آرایش و …)، تغییر الگوی روابط و تعاملات اجتماعی ( افول همدردی، همنوایی، همگرایی)، تغییر در روابط جنسیتی (طرح مطالبات جدید از سوی زنان، بازتعریف روابط دختر و پسر)، تغییر در نظام آموزشی (از دانش‌افزایی به سوی مدرک‌گرایی)، تغییر در مناسبات درون خانواده، تغییر در زیست فرهنگی (حرکت از جامعه‌ی بسته به سوی جامعه‌ی باز، حرکت از خانواده‌ی بزرگ به سوی خانواده‌ی هسته‌ای، حرکت از الگوی خاص مصرف به تنوع گسترده، حرکت از اجبار به سوی اختیار) است.[۲] پیمایش‌های ملی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان نیز (که پس از مدتی توقف ناشی از کوته‌نظری دولتمردان در دولت‌های نهم و دهم، مجدداً در سال‌های اخیر از سر گرفته شدند) بیانگر تغییرات گسترده در ارزش‌های اعضای جامعه‌ی ایرانی در مسائل مختلف هستند.

دانشگاه جزیره‌ای دورافتاده از جامعه نبوده و نیست و اکنون به واسطه‌ی گسترش روزافزون کمّی مراکز آموزش عالی پولی، بیش از هر زمان دیگری به عنوان نمونه‌ی معرف‌تری از کلیت جامعه مطرح است. در نتیجه تمامی تغییرات مذکور، در زیست دانشجویی (سبک زندگی دانشجویی) نیز بروز و ظهور دارد. اینکه این تغییرات گسترده در سبک زندگی دانشجویی چه الزاماتی پیش روی فعالان دانشجویی می‌نهد، خود موضوع یک بحث مفصل است. اما آنچه روشن و بدیهی است اینکه بدون عطف‌نظر به این تغییرات نمی‌توان به طراحی راهبرد مناسبی برای سامان‌دهی فعالیت‌های دانشجویی و تنظیم رابطه‌ی فعالان با بدنه‌ی دانشجویی پرداخت. در طراحی این راهبرد، نباید چشم بر این واقعیت‌ها بست، هرچند نباید مقهور واقعیت‌ها شده و به این شاخصه‌های فرهنگی و اجتماعی جدید به عنوان عناصری شی‌ءواره و تغییرناپذیر نگریست. عاملیت و کنش‌گری خلاقانه‌ی فعالان دانشجویی می‌تواند به تجدیدنظر و تغییر جهت در ابعاد تغییرات فرهنگی و اجتماعی فوق در زیست دانشجویی بینجامد؛ اما چشم بستن بر این تحولات، بدون اندکی تردید ما را به بیراهه خواهد برد.

زیست دانشجویی به مثابه زیست‌جهان

اما ممکن است وقتی از زیست دانشجویی سخن می‌گوییم، واژه‌ی زیست را در ارتباط با مفهوم جامعه‌شناختی دیگری که در فارسی زیست‌جهان، جهان‌زیست یا جهان حیاتی ترجمه شده است، به کار گیریم. این مفهوم نخست‌بار توسط آلفرد شوتس، جامعه‌شناس پدیدارشناس آلمانی مطرح شد که ناظر بر چارچوب فرهنگی و از پیش تعیین‌شده زندگی اجتماعی و نمونه‌سازی‌هایی است که افراد در جریان کنش‌های اجتماعی خود انجام می‌دهند. هابرماس این مفهوم را از شوتس اقتباس کرد و در نظریه‌ی شناخته‌شده‌ی استعمار زیست‌جهان توسط سیستم توسعه داد و به کار بست. مفهوم هابرماسی زیست‌جهان ناظر است بر ترکیبی از فرهنگ (الگوهای تفسیری و تاثیر فرهنگ بر کنش)، جامعه (الگوهای مناسب روابط اجتماعی) و شخصیت (هویت و گرایش رفتاری افراد) که متکی بر خلاقیت و کنشگری افراد و آن چیزی است که در نظریه‌ی هابرماس کنش ارتباطی تحریف‌نشده خوانده می‌شود. هابرماس زیست‌جهان را در مقابل سیستم به کار برد و منظور وی از سیستم به شکل ساده عبارتست از ساختارهای انسدادی جامعه چون دولت، اقتصاد، خانواده، نهادهای قضایی و … که نوعی یکپارچگی و انسجام سیستمی در جامعه پدید آورده و بر کنشگری افراد نظارت می‌کند. در نظریه‌ی هابرماس، در جهان پیشامدرن، تفکیکی میان زیست‌جهان و سیستم وجود نداشت و این دو چشم‌انداز، در یکدیگر ادغام شده بودند. اما در جهان جدید با گسترش عقلانیت ابزاری (عقلانیت مسلط در سیستم) که دستیابی به بیشترین سود با کمترین هزینه را مبنای خود می‌گیرد، به تدریج شاهد تفکیک سیستم از زیست‌جهان و سپس تسلط سیستم بر زیست‌جهان هستیم. به عبارتی، در جوامع جدید، ساختارهایی چون دولت، اقتصاد و … به چنان درجه‌ای از پیچیدگی اجتماعی می‌رسند که عقلانیت ابزاری حاکم بر آن‌ها، زیست‌جهان را که متکی بر کنش ارتباطی و عمدتاً شامل ساحت فرهنگ و خودآگاهی فردی است، مورد تحدید و تهدید قرار می‌دهد و به تعبیر هابرماس شاهد استعمار زیست‌جهان توسط سیستم هستیم.

قابل توجه است که هابرماس درصدد نفی نقش سیستم در انسجام و یکپارچگی جامعه نیست؛ بلکه درصدد ایجاد نوعی توازن میان سیستم و زیست‌جهان است؛ به گونه‌ای که فرهنگ خلاق و آگاهی فردی عاری از تحریف و دستکاری ساختارهای سیستمی بتوانند به فعالیت خود ادامه دهند.[۳]

این بحث چندان مبسوط است که باقی ماندن بیشتر در آن ما را از موضوع اصلی نوشته منحرف می‌کند. اگر به بحث خودمان بازگردیم، به فرض مقصود از زیست دانشجویی، نوعی زیست‌جهان دانشجویی باشد که در مقابل سیستم مطرح است و در تعامل و کنش متقابل با آن شکل‌ می‌گیرد و عمل می‌کند، در این صورت، با چشم‌انداز دیگری دز بحث زیست دانشجویی مواجه خواهیم بود. در اینجا فرض این است که در چارچوب نهاد دانشگاه، می‌توان از نوعی زیست‌جهان سخن گفت که سیستم به مثابه ساختار اداری و اقتصادی دانشگاه ممکن است در راستای تحدید این زیست‌جهان قدم بردارد. این صورت‌بندی مفهومی نیز می‌تواند ما را با مضایق زیست دانشجویی از زاویه‌ای دیگر آشنا سازد.

نهادهای اداری دانشگاه، بخش‌های مالی و اقتصادی، کمیته‌های انضباطی، اهرم‌های کنترلی نظیر حراست و خانواده و … در مجموع سیستم را در حیات دانشگاهی شکل می‌دهند که به نظارت و اعمال کنترل و محدودیت بر زیست‌جهان دانشجویی می‌پردازند؛ میدان کنش خلاقانه و تفاهم ارتباطی میان دانشجویان را دستکاری کرده و از توسعه‌ی خودآگاهی دانشجویی جلوگیری می‌کند. نمود این امر را می‌توان در برنامه‌ها و مراسم‌های عاری از هرگونه محتوا و بسیار سبک برگزارشده توسط نهادهای اداری دانشگاه در مناسبت‌های مختلف نظیر روز دانشجو مشاهده کرد که در پی انقیاد دانشجویان و تحریف آگاهی آنان هستند. تصویری که این جهت‌گیری اداری از دانشجو به دست می‌دهد، دانشجوی درس‌خوان بوروکراتی است که برای اخذ مدرک وارد دانشگاه شده، سر به کار خود دارد، منفعت‌طلب و محاسبه‌گر است و البته از آزادی‌های اجتماعی نسبی برای گذران وقت برخوردار است، اما با نقادی سیستم سروکاری ندارد و قرار نیست از مرزهای ممنوعه عبور کند؛ طراز دانشجوی تجویزشده توسط مدیران دانشگاه و نهادهای خاص چیزی جز این نیست.

از بعد دیگر، سیستم در دانشگاه با اعمال فشارهای مالی بر دانشجویان از یک سو، و فروش مدرک در قالب دانشجوی پولی، به استعمار و تحریف و دستکاری زیست‌جهان دانشجویی مشغول است. وضع محدودیت‌های مالی طاقت‌فرسا برای تبدیل کردن دانشگاه به کارخانه‌ی تولید مدرک و فارغ التحصیل بیکار، دانشجو را از عنصر خلاق و نقاد، به عنصری منفعت‌طلب و تحت انقیاد و سلطه‌ی نهادهای اداری بدل می‌سازد و به واسطه‌ی تزریق گسترده‌ی دانشجویان پولی به دانشگاه‌ها، نوعی دستکاری جمعیتی و هویتی در دانشجویان ایجاد می‌کند که ارزش‌ها و هنجارهای جدید در زیست دانشجویی می‌آفریند و تحمیل می‌کند.

در وجه سوم، با اعمال نظارت نهادهای حراستی و انضباطی و کارگزاران کنترل اجتماعی نظیر خانواده و بسط روزافزون دخالت و نظارت این عاملان، زیست دانشجویی با مضیقه و تنگنا مواجه می‌شود. دانشجویی که سایه‌ی هراسناک ستاره‌دار شدن در اثر پرونده‌ی انضباطی را بر سر خود ببیند یا در چالشی فرساینده با خانواده برای اعمال حق مشروع فعالیت و کنشگری خود به سر برد، قادر به ایفای نقش خلاقانه در امور دانشجویی نیست و بدین ترتیب زیست‌جهان دانشجویی تحت سلطه و سیطره‌ی سیستم دانشگاهی و جامعه قرار می‌گیرد.

بر این فهرست می‌توان ابعاد متعدد و مصادیق متنوعی از استعمار و دستکاری زیست‌جهان دانشجویی توسط سیستم را افزود. اما غرض در این مجال کوتاه نشان دادن ظرفیت‌های مفهوم‌سازی زیست دانشجویی به مثابه نوعی زیست‌جهان در معنای هابرماسی آن بود.

تردیدی نیست که زیست دانشجویی در این مفهوم از همان بدو پیدایش دانشگاه در ایران تحت فشار سیستم بوده است. این اعمال سلطه در برهه‌های مختلف تاریخی ایران به اشکال و به میانجی ابزارهای گوناگون رخ داده است. اما دانشجویان در مقاطع مختلف و بنا به امکاناتی که در اختیار داشته‌اند، با تکیه بر همان توانایی کنشگری خلاقانه توانسته‌اند از سیطره‌ی سیستم بر زیست خود بیرون رفته و نه تنها به مقاومت در برابر تحمیل سیستم دانشگاهی بپردازند، بلکه در سطح کلان اجتماعی نیز ایفای نقش موثر کنند. بنابراین، همچنان‌که در نظریه‌ی هابرماس نیز این تاکید بر ظرفیت انسانی وجود دارد، در تاریخ دانشگاه در ایران نیز شاهد تحقق ظرفیت‌های کنشگری توسط دانشجویان برای ایجاد توازن میان زیست‌جهان و سیستم بوده‌ایم.

موخره

به عنوان نکته‌ی پایانی بر این بحث باید اشاره کرد که زیست دانشجویی با هر یک از صورت‌بندی‌های مفهومی، در دوره‌های مختلف تاریخی واجد خودویژگی‌هایی است که آن را از دوره‌ی دیگر متمایز می‌سازد. اما در عین حال نباید از پیوستگی‌های میان زیست دانشجویی در دوره‌های مختلف تاریخی و در پهنای زمان نیز غافل بود. به‌رغم تمامی تحولات اجتماعی ـ فرهنگی و همچنین دستکاری‌های سیستم در زیست دانشجویی، مولفه‌هایی چون قرابت ذائقه‌ی فرهنگی و زیبایی‌شناختی با طبقه‌ی متوسط، مشارکت‌جویی و کنشگری اجتماعی و سیاسی، تعلق به اخلاق تکلیف‌گرایانه، آرمان‌خواهی و … نیز به عنوان مولفه‌هایی از مخرج مشترک زیست دانشجویی مسلط در دوره‌های مختلف قابل انگشت نهادن است؛ همان مولفه‌هایی که سبب شده علی‌رغم فرازونشیب‌های بسیار، به دانشگاه همچنان به عنوان تهدیدی جدی برای سیطره‌جویی سیستم نگریسته شود.

[۱]. دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی مسائل اجتماعی ایران ـ دانشگاه شهید بهشتی. k_razavi@sbu.ac.ir

تاریخ نگارش این جستار ۹ آبان ۱۳۹۶ است.

[۲]. این یافته مستند به «گزارش اقدام مشترک وزارت آموزش و پرورش ، وزارت علوم ، تحقیقات و فناوری و وزارت کشور ۹۴-۹۳» است که در یک سخنرانی محدود توسط دکتر رضا کچوئیان مطرح شده‌اند.

[۳]. نظریه‌ی سیستم ـ زیست‌جهان هابرماس آماج انتقادهای جدی نیز بوده است. کسانی هستند که معتقدند این تفکیک و دوگانه‌سازی هابرماس، بازتاب نارسایی از همان تفکیک پارسونز (جامعه‌شناس کارکردگرای آمریکایی) میان چهار خرده‌نظام اجتماعی است. بدین ترتیب که خرده‌نظام‌های اقتصادی و سیاسی و بخشی از خرده‌نظام اجتماعی همان سیستم را تشکیل می‌دهند و خرده‌نظام فرهنگی در کنار بخش دیگری از خرده‌نظام اجتماعی، زیست‌جهان را می‌سازد. بدین ترتیب، این تفکیک هابرماس چیزی جز یک صورت‌بندی دیگری از نظریه‌ی پارسونز نیست که از قضا موجب خلط مبحث و بدفهمی‌هایی نیز می‌شود. چنانکه برخی تصور کرده‌اند هابرماس درصدد نفی سیستم است؛ حال آنکه یک نظام اجتماعی بدون ساختارهایی نظیر خانواده، اقتصاد و دولت امکان تداوم ندارند. اما آنچه جامعه را با گسیختگی یا انسداد مطلق مواجه می‌سازد، عدم وجود توازن میان سویه‌های گشاینده و محدودکننده‌ی نظم اجتماعی است.

اسکرول به بالا