- صنعتی شدن؛ زمینهها و علل، معرفها و پیامدها در نظریهی ماکس وبر
- پژوهشگر: کمال رضوی
- پژوهش درس جامعهشناسی صنعتی (دکتر اکبری قمصری)
- نیمسال تحصیلی اول ۱۳۹۴-۱۳۹۵
چکیده
ماکس وبر در دورانی در آلمان میزیست که جامعهی آلمان با یک تاخر تاریخی نسبت به انگلستان در حال طی مسیر صنعتی شدن بود. این دوران مقارن با بحرانهای اقتصادی آلمان به ویژه در بخش کشاورزی بود. ماکس وبر از جمله دانشمندانی بود که در مواجهه با این تغییرات سریع اجتماعی ـ اقتصادی، به مطالعهی عوارض و جوانب امر پرداخت و پژوهشهای زیادی را در خصوص این تغییرات در حال تکوین در جامعهی آلمانی طی فرایند صنعتی شدن سامان داد.
گرایش وبر به تعیین نسبت اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری، نه فقط در نسبت با مباحثات ذهنی با هم عصران خود ـ از مارکسیستها گرفته تا دانشمندانی نظیر سومبارت ـ که همچنین در نسبت با فرایند مذکور در جامعهی آلمان نیز قابل تحلیل است. نظریهی وبر در کتابهای مشهوری چون «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» تبیینی برای روند رو به رشد صنعتی شدن در آلمان نیز هست.
گرچه صنعتی شدن چنانکه ملاحظه کردیم، مفهومی کمتناوب در کار وبر است، اما آنچه وبر در خصوص ظهور سرمایهداری جدید میگوید به گواه قرینههایی که ذکر خواهد شد، قرابت تامی با صنعتی شدن دارد. کوشش ما در این پژوهش این است که با مدنظر قرار دادن قرابت فوق، علل، معرفها و پیامدهای صنعتی شدن را به عنوان روند و مفهومی واجد همپوشانی و نزدیکی با تکوین سرمایهداری صنعتی با مراجعه به دو اثر کلیدی ماکس وبر («اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» و «اقتصاد و جامعه») استخراج و صورتبندی کنیم.
ملاحظه خواهیم کرد که وبر برای تکوین سرمایهداری صنعتی، دو عامل یا عنصر عقلانی و غیرعقلانی در نظر میگیرد. عنصر عقلانی همان چیزی است که به عنوان بوروکراسی شناخته میشود و عنصر غیرعقلانی نیز همان روحیهی ریاضتکشی پروتستانی است که در گذر زمان به صورت روح سرمایهداری متجلی میشود.
وبر در تحلیل پیامدهای سرمایهداری صنعتی علاوه بر تمثیل مشهور قفس آهنین بهمثابه سیطرهی گریزناپذیر تکلیف شغلی بر انسان عصر جدید، به پیدایش طبقهی بورژوا و طبقهی پرولتاریا و تعارض میان کارفرمای بزرگ صنعتی و کارگر مزدبگیر آزاد متعاقب آن، ظهور و تثبیت جایگاه نهاد نمایندگی و دموکراسی و همچنین احیای امپریالیسم و استعمار اقتصادی نیز اشاره دارد.
مقدمه
اجماع عامی میان جامعهشناسان وجود دارد که نظریهپردازان کلاسیک یا پدران بنیانگذار جامعهشناسی (مارکس، دورکیم، وبر در کنار توکویل، کنت، اسپنسر و دیگران) نظریهی خود را در مواجهه با تغییرات شتابان جوامع همعصر خود که همراه با صنعتی شدن و شهری شدن است، پرورانده و ارائه کردهاند. به عنوان نمونه ریتزر در توضیح زمینههای اجتماعی پیدایش نظریهی جامعهشناسی به عواملی نظیر انقلاب صنعتی و پیدایش سرمایهداری، شهرگرایی، پیدایش سوسیالیسم، دگرگونی مذهبی و رشد علم اشاره کرده است (ریتزر، ۱۳۸۴: ۱۱-۵). یان کرایب به عواملی نظیر رشد سرمایهداری و تقدم اقتصاد پولی، انقلاب صنعتی، شهرنشینی، تقسیم کار و صنعتی شدن و تولید کارخانهای به عنوان پیشینهی اجتماعی ظهور نظریهی اجتماعی اشاره کرده است (کرایب، ۱۳۸۶: ۵۹-۵۶). از همین رو، نظریهی جامعهشناسان کلاسیک را کلاننظریههایی برای مدرنیته نیز خواندهاند. گانر آکواج تصریح میکند که خواست مطلوب نظریه پردازان کلاسیک، تولید نظریهای علمی برای جامعهی مدرن در کلیت آن بوده است و پرسش بنیادی برای جامعهشناسان کلاسیک ازاینقرار است: مدرن بودن چه معنایی دارد؟ برای پاسخ به این سؤال، نظریهپردازان اجتماعی در سنت کلاسیک، شکل ویژهای از نظریهی اجتماعی به نام نظریههای کلان مدرنیته (GTMها) را پدید آوردهاند. مثالهای آن، نظریهی سرمایهداری مدرن مارکس، نظریهی عقلانیت صوری وبر، نظریهی تقسیمکار فزایندهی دورکیم، نظریهی سیستم اجتماعی تفکیکیافتهی مدرن پارسونز، نظریهی جامعهِ پساصنعتی بل، نظریهی تفکیک کارکردی لومان است (آکواج، ۲۰۱۳: ۲۰۲-۲۰۱).
الیزابت کلمنتز هم تاکید میکند که کار عمدهی جامعهشناسی اروپایی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ـ که بر نظریهی دورکیم، وبر و مارکس استوار است ـ در پی پاسخ به پرسشی مهم بود: ما چگونه مدرن شدیم؟ به طور دقیقتر، چه چیز سبب پیدایش عناصر مدرنیته ـ تقسیمکار، عقلانی شدن، سرمایهداری و بوروکراسی ـ در نقطهی مشخصی از تاریخ انسانی در جوامع اروپایی شده است؟ (کلمنتز، ۲۰۰۶: ۳۱).
مختصر اینکه تحولانی نظیر صنعتی شدن، شهری شدن و ظهور سرمایهداری جدید که در مجموع مولفههای اصلی شکلگیری دوران مدرن هستند، نقطهعزیمت نظریهپردازی غالب جامعهشناسان کلاسیک بوده است و نظریهی این جامعهشناسان، خواهناخواه درگیر پاسخ به چیستی و چگونه شکلگیری جامعهی مدرن است که صنعتی شدن جزئی لاینفک از آن است.
علیرغم آنکه ممکن است در نظریهی جامعهشناسان کلاسیک، تصریح مفهومی و تاکیر آشکار بر اینکه جهت گیری آنها نظریهپردازی دربارهی سرمایهداری و صنعتی شدن است، دیده نشود، اما به طور ضمنی، کار آنان توصیف و تبیین فرایند صنعتی شدن ـ و به طور کلیتر، مدرن شدن ـ بوده است.
در این بین ماکس وبر به عنوان یکی از شاخصترین نظریهپردازان کلاسیک جامعهشناسی، تحقیقاتی گسترده دربارهی گذار از جامعهی کشاورزی و دهقانی به جامعهی صنعتی در آلمان انجام داده و بهعلاوه در حوزهی جامعهشناسی دین، با کار «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» یکی از جدیترین نظریات در تبیین سرمایهداری جدید غربی را صورتبندی و ارائه کرده است. چنانکه خواهیم دید، وبر از مفهوم صنعتی شدن استفادهی چندانی نکرده است، اما هم نظریهپردازی وی در زمینه ای از صنعتی شدن جامعهی آلمانی رخ داده است و هم پژوهشهای تاریخی ـ جامعهشناختی وی دربارهی دین، اقتصاد و سیاست متضمن توصیف و تبیین ضمنی صنعتی شدن و عوامل آن است.
پژوهش پیش رو در صدد است تا با مروری بر مهمترین آثار ماکس وبر که در آنها میتوان وجوه گوناگون بحث دربارهی صنعتی شدن را رهگیری کرد، بکوشد به استخراج عوامل، معرف ها و پیامدهای صنعتی شدن در نظریهی وبر بپردازد.
۱. پرسشهای پژوهش
این پژوهش در پی پاسخ گفتن به سه پرسش کلیدی و اصلی زیر است:
- صنعتی شدن چیست و چه معرف هایی دارد؟
- مهمترین عوامل موثر بر صنعتی شدن چه متغیرهایی هستند؟
- پیامدهای صنعتی شدن جامعه چه خواهد بود؟
در پاسخ به دو پرسش اخیر، کوشش این است که علل و پیامدها در قالب طرح زیر مورد وارسی قرار گیرند:
- در سطح تحلیل: خرد، میانی، کلان
- در واحد تحلیل: فرد، خانواده، محله، سازمان، نهاد، ملی، فراملی
- به لحاظ زمانی: تاریخی ، میانی، آنی
- به لحاظ زمینهای: فردی، خانوادگی، محیطی
- پیامدها: برنامه ریزی شده/ غیر برنامه ریزی شده؛ خواسته، عمدی / ناخواسته، غیرعمدی
خواهیم دید که نظریهی وبر به سبب پرهیز وی از کاربست صریح مفهوم «صنعتی شدن»، پاسخ مستقیمی به پرسش از چیستی صنعتی شدن و عوامل و پیامدهای آن نمیدهد، لذا در بحثی مقدماتی میکوشیم تا نسبت مفاهیم همارز و مشابه صنعتی شدن در کار وبر را تشریح کنیم و آنگاه وارد متن کار وبر شویم. اما پیش از آن به سبب اهمیت زمینهی اجتماعی ـ تاریخی نظریهپردازی وبر دربارهی صنعتی شدن و سرمایهداری، ضرورت دارد که اجمالاً بر این موضوع متمرکز شویم.
۲. ماکس وبر: زمینههای اجتماعی نظریهپردازی
ماکس وبر متولد ۱۸۶۴ در آلمان و درگذشته به سال ۱۹۲۰ در این کشور، در خانوادهای پروتستان و بورژوا متولد شد. پدرش از خانوادهی صاحبان صنایع بافندگی آلمان غربی، حقوقدانی مرفه و از اعضای ناسیونال ـ لیبرال پارلمان آلمان در دوران بیسمارک بود (بندیکس، ۱۳۸۸: ۹). وی در عصر رایش دوم زیسته و جنگ جهانی اول را تجربه کرد. رشد سریع سرمایهداری صنعتی در آلمان از نیمهی دوم قرن نوزدهم آغاز شده بود. مطابق گزارشی که فوگن ارائه میکند، حزب بازگشاییشده سوسیال دموکرات آلمان در انتخابات رایشتاگ در سال ۱۸۹۰ توانست ۱۹.۸ درصد کل آراء را به دست آورد؛ این رقم در ۱۸۹۳ به ۲۳.۳ و در ۱۸۹۸ به ۲۷.۲ رسید. شکاف میانه طبقهی بورژوازی لیبرال دموکرات و کارگران سوسیال دموکرات در این دوره در جریان بود. ماکس وبر این مبارزهی طبقاتی را «عامل اتحاد» در جامعهی صنعتی میدانست. در اروپا بحران اقتصادی در سالهای ۱۸۷۳ تا ۱۸۹۶ تحت عنوان «بحران عظیم» پدید آمد. در نتیجهی این بحران صنعت نمیتوانست نیروی کاری را که از مناطق روستایی به شهرها سرازیر شده بودند، جذب کند (فوگن، ۱۳۸۵: ۱؛ ۷۵-۷۳).
در ۱۸۹۰ حدود ۱.۲۵ میلیون کارگر در مدتی کمتر از یک دهه از روستاها به شهرهای صنعتی مهاجرت کرده بودند. این بحران نتیجهی رشد سرمایهگذاری در بخش صنعت، کاهش امکانات فروش، تقلیل فعالیتهای اقتصادی و افزایش کند درآمد ملی بود. بحران مذکور سرعت رشد در سطوح مختلف جامعه را تقلیل داد، اما موجب توقف صنعتی شدن آلمان نشد. ضعف در صنعت موجب کشیده شدن کشاورزی آلمان نیز به ورطهی بحران شد. در پایان قرن نوزدهم به سبب بحران کشاورزی آلمان، مهاجرت به شهرها برای جذب در بخش صنعت آغاز شد که اصطلاحاً شهریسازی نامیده میشد. آلمان در زمانی حدود ۴۰ سال شاهد جابجایی مردم در مناطق جدید بود. جدول ۱ و نمودار ۱ درصد سکونت مردم آلمان در مناطق مختلف کشور بر اساس تعداد ساکنان هر منطقه را نمایش میدهد (فوگن، ۱۳۸۵: ۱؛ ۷۶-۷۵).
دریافت متن کامل پژوهش