مفهوم زمان در جامعه‌شناسی

کمال رضوی

کارنوشت درس جامعه‌شناسی تاریخی (دکتر اجتهادی) ـ نیم‌سال اول سال‌تحصیلی ۹۴-۱۳۹۳

بهمن ۱۳۹۳

هدف یادداشت پیش رو، پاسخ به این پرسش است: زمان در جامعه‌شناسی به چه معناست؟ و چگونه می‌توان آن را در پژوهش‌های جامعه‌شناختی لحاظ کرد؟

زمان، عنصری آمیخته با هستی و جهان است، به گونه‌ای که اندیشیدن در خصوص جهان، بدون در نظر گرفتن زمان میسر نیست. زمان در یک نظر شاید چیزی بیشتر از انتزاع ذهن انسان برای فهم جهان و طبقه‌بندی مفاهیم نباشد؛ هم این هست و هم تنها این نیست. زمان بعدی از وجود پدیده‌ها در جهان است؛ چنان که یک پدیده‌ی مادی بدون فیزیک آن قابل تجسم نیست، هیچ پدیده‌ای را در جهان نمی‌توان جدای از زمان سنجید.

در علوم طبیعی، به ویژه فیزیک، شیمی، نجوم و کیهان‌شناسی و … زمان به عنوان بعد چهارم پدیده‌ها در نظر گرفته می‌شود؛ به گونه‌ای که بدون این بعد، یک پدیده قابل تعریف نیست. وارد کردن عنصر زمان در این علوم کار ساده تری است: زمان به مثابه یک متغیر (t) وارد معادلات ریاضی و محاسباتی می‌شود. برای مثال در فیزیک، شتاب (acceleration) یک جسم متحرک، از حاصل‌ضرب زمان (time) در سرعت آن جسم (velocity) به دست می‌آید: a=V.T. نمونه‌های متعدد دیگری از این گونه کاربست زمان در علوم طبیعی می‌توان ارائه کرد. وجه مشترک این کاربرد، تلقی زمان به عنوان یک متغیر کمّی است.

اما در جامعه‌شناسی و به طور کلی در علوم انسانی و اجتماعی، مساله زمان، به کلی متفاوت از آن چیزی است که در علوم طبیعی مطرح است. در اینجا زمان را به مثابه متغیری که در معادلات ریاضی وارد می‌شود، نمی‌توان در نظر گرفت؛ بلکه نیاز است درکی متناسب با مبادی معرفت‌شناختی جامعه‌شناسی از زمان صورت‌بندی و ارائه کرد.

گونه‌شناسی برودل از زمان در علوم اجتماعی و تاریخ

فرنان برودل گونه‌شناسی چهارگانه‌ای از زمان ارائه داده است. به نظر برودل دو گونه رایج تصور از زمان در علوم اجتماعی عبارتند از:

  1. زمان به‌مثابه توالی رخدادها (برداشت اقلیدسی از زمان)
  2. زمان جاویدان (فرآیندهای اجتماعی بی‌زمان‌اند، یعنی قواعدی مبین فرآیندهای اجتماعی هستند که فراتر از زمان و مکان عمل می‌کنند).

 اما برودل ضمن نقد این دو نگاه به زمان، معتقد است «واقعیت اجتماعی در دو قالب زمانی دیگر رخ می‌دهد… زمان ساختاری، طولانی ولی نه جاویدان، و زمان بزنگاهی (Conjunture)، یا چرخه‌ای، زمان میان‌‌مدت، زمان چرخه‌ها در درون ساختارها.» (فاضلی، ۱۳۸۹: ۱۰۲-۱۰۰).

نوع اولِ زمان، تاریخ را توالی رویدادهای تکرارناپذیر می‌داند. این مفهوم، مبنای تاریخ نگاری تفریدی است. نوع دوم از زمان، فرایندهای اجتماعی بی‌زمان هستند و با قوانینی تبیین می‌شوند که همه‌جا و همیشه قابل استفاده هستند. این برداشت نیز مبنای تاریخ‌نگاری تعمیمی است. اما در زمان ساختاری و زمان چرخه‌ای ـ به عنوان دو نوع جدید از زمان که برودل مطرح کرده ـ زمان به عنوان برساخته اجتماعی درک می‌شود (والرشتاین، ۱۹۹۸).

برودل در کتاب خود درباره مدیترانه، پیشنهاد می‌کند که تاریخ را به سه «رده» تقسیم کنیم که هر یک از آنها با یکی از سطوح تبیین و یک زمان متفاوت انطباق داشته باشد (فکوهی، ۱۳۸۸؛ مون، ۱۳۸۴: ۳۴-۲۴).

والرشتاین معتقد است مارکس، دورکیم و وبر الزاماً با این تقسیم‌بندی برودل از زمان ناسازگار نیستند، اما فرهنگ جامعه‌شناسی (در فاصله ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۰) با این برداشت از زمان سازگاری نداشته و ظهور جامعه‌شناسی تاریخی در دهه ۱۹۷۰ نیز واکنشی به همین ایده برودل بوده است. با این‌حال، وی معتقد است دیدگاه برودل فراتر از آن‌چه در جامعه‌شناسی تاریخی بازتاب یافته است را می‌طلبد. والرشتاین به تبعیت از تقسیم‌بندی انواع زمان مدنظر برودل منتقد برخورد جامعه‌شناسی با فرآیندهای اجتماعی در چارچوب زمان جاویدان است. اما این نگرش انتقادی بدان معنا نیست که او معتقد است همه گزاره‌ها نادرست بوده‌اند و از این به بعد هیچ زمین سفتی نیست که بتوان روی آن ایستاد. بلکه توصیه می‌کند زمان ساختاری و چرخه‌ها را لحاظ کنیم (فاضلی، ۱۳۸۹: ۱۰۲-۱۰۰).

بردار زمان در مقابل حلقه‌ی زمان

الیزابت کلمنتز  دو گونه از زمان را با استناد به تقسیم‌بندی استفان جی. گولد[۱] از یکدیگر تمیز داده است:

  • زمان خطی یا برداری: این زمان تجسم درک ما از تاریخ کلان است. ساختار این گونه زمان، مقدم بر هرگونه تحقیق علمی است و ریشه دارد در درک فرهنگی ما از: (۱)آن نقاط آغاز و پایانی است که باید به واسطه‌ی تحقیق به هم متصل شوند (۲)اینکه کدام رخدادها اهمیت تبیین و توضیح دارند. در اینجا، چارچوب روایی بالاتر از هر دستورالعملی است: چگونه تاریخ زمان را از زمان خلقت و پیدایش آن تاکنون و تا نابودی آتی آن، تبیین نماییم. در جامعه‌شناسی، تبلور این درک از زمان، در کار موسسان رشته‌ی جامعه‌شناسی که جملگی درگیر مساله‌ی مدرنیته بودند، قابل مشاهده است؛ از منزلت به قرارداد؛ از همبستگی مکانیکی تا همبستگی ارگانیکی؛ از سلطنت مطلقه تا دموکراسی؛ از فئودالیسم تا سرمایه‌داری. در زمان خطی، تمامی این گونه‌های تحولات که به وضعیت امروزین جوامع انجامیده، به عنوان یک فرماسیون اجتماعی متمایز فهم و درک می‌شود.
  • زمان حلقه‌ای یا دوّار: این تلقی از زمان، تکرار را برجسته می‌سازد، نه روایت خطی را. این درک از زمان ارتباط تنگاتنگی با تحقیق علمی می‌یابد: جستجو برای قواعد، نیاز به تعمیم دادن. اما چنین تلقی‌ای از زمان، تصویری غیرتاریخی از جهان می‌سازد؛ جهانی که در آن، شرایط اولیه‌ی ویژه، توالی‌ها یا رخدادها، واجد اهمیت و پربرآیند نیستند؛ تصویری که در آن روابط علّی یا مکانیزم‌ها، مستقل از زمان و زمینه در نظر گرفته می‌شوند (کلمنتز، ۲۰۰۶: ۳۰).

این سنخ‌شناسی دوگانه از زمان که توسط استفان گولد مطرح و توسط کلمنتز نیز مورد ارجاع قرار گرفته، قرابت قابل توجهی با گونه‌شناسی برودل از زمان نیز دارد: زمان حلقه‌ای مشابه همان زمان جاویدان است و زمان خطی مشابه همان تلقی از زمان به مثابه توالی رویدادهاست……

 بارگذاری نسخه پی‌دی‌اف مقاله

اسکرول به بالا