چگونه رابطه کنشگر و ساختار در زمان تغییر می‌کند؟

کمال رضوی

کارنوشت درس جامعه‌شناسی تاریخی (دکتر اجتهادی) ـ نیم‌سال اول سال‌تحصیلی ۹۴-۱۳۹۳

بهمن ۱۳۹۳

دیدگاه آبرامز و گریفین

فیلیپ آبرامز اشاره می‌کند که تاریخ به مثابه رابطه متقابل ساختار و کنش، چیزی نیست که تنها در سطح گسترده جوامع یا تمدن‌ها رخ دهد. تغییرات در رابطه میان ساختار و کنش، همچنین در زندان‌ها، کارخانه‌ها، مدارس، خانواده‌ها، کارگاه‌ها و روابط دوستی رخ می‌دهند. از نظر آبرامز، هر نوع رابطه‌ای که در طول زمان دوام یابد، واجد یک تاریخ است. کنش، حتی در محدودترین تنظیمات اجتماعی می‌تواند به شکل تاریخی در نظر گرفته شود، چرا که دارای یک تاریخ است. وضعیت کودکی نیز در واقع «فرایند» رشد و پرورش است. شرایط بیماری نیز ملازم با «فرایند» درمان شدن است. حتی در چنین تنظیمات اجتماعی خردی، استخراج فرایندهای تاریخی (به تعبیر آبرامز: «جامعه‌شناسیِ شدن»[۱]) برای جامعه‌شناسان، بهترین روش کشف روابط واقعی میان ساختار و کنش، شرطی شدن ساختاری کنش و تاثیرات کنش بر ساختار است. آنچه که امروز «ب» انجام می‌دهد، تنها می‌تواند بر اساس رابطه با آنچه «الف» قبلاً انجام داده است، تبیین شود؛ ما باید انجام یک کار توسط «ب» را به عنوان لحظه‌ای در یک توالی زمانی در نظر بگیریم (آبرامز، ۱۹۸۲: ۷-۶).

لری گریفین، تاکیدی مشابه آبرامز در خصوص رابطه‌ی متقابل کنشگر و ساختار و نسبت این امر با جامعه‌شناسی تاریخی دارد. به نظر گریفین، پروبلماتیک جامعه‌شناسی، اثر متقابل فرهنگ، ساختار اجتماعی و کنش اجتماعی است. این سه در «ساختن» یکدیگر مشارکت می‌کنند. هدف نهایی جامعه‌شناسی این است که نشان دهد که چگونه گذشته‌ی کنش انسان ـ که همان ساختارهای اجتماعی و تنظیمات فرهنگی را شکل می‌دهد ـ به زندان انسان یا برعکس، منبع آزادی انسان بدل می‌شود: فرهنگ و ساختار، هر لحظه از زمان، کنش اجتماعی را محدود یا تقویت می‌کنند و درک‌های فرهنگی و نهادهای اجتماعی به طور مستمری در طول زمان، توسط کنش‌ها ساخته و بازساخته می‌شوند (گریفین، ۱۹۹۵، ۱۲۴۸-۱۲۴۷).

نمونه‌هایی از دگرگونی رابطه کنشگر و ساختار

بدین ترتیب، هم کنشگر و هم ساختار به موازات پیشرفت زمان، در حال تغییر و تحول هستند. تغییر دو موجودیت به منزله‌ی تغییر رابطه‌ی میان آن دو نیز هست. اجازه دهید مساله را با ذکر دو مثال پی بگیریم: ….

 بارگذاری نسخه پی‌دی‌اف مقاله

اسکرول به بالا