- مروری انتقادی بر «تحلیل ژئوپولتیکی قومیت در ایران (با تاکید بر چالشها و فرصتها)»
- پژوهش درس انسانشناسی اقوام (دکتر سهیلا شهشهانی)
- نیمسال تحصیلی دوم ۱۳۹۴-۱۳۹۳
- پژوهشگر: کمال رضوی
مقدمه
تنوع قومی و مذهبی جامعهی ایران و گره خوردن این تنوع با تحولات سیاسی ـ اجتماعی، سبب شده که قومیت در ایران در ادبیات و گفتمان رسمی[۱] به عنوان «مسئله»، «چالش»، «تهدید»، «شکاف» و … مطرح شود. در نظر بسیاری از حاملان و مروجان گفتمان رسمی، قومیتها در ایران فینفسه یک تهدید به شمار میشوند که به طور مستمر باید مورد رصد قرار گرفته و از خطرآفرینی از جانب آنها یا از جانب «دشمنان» در آنها پیشگیری کرد؛ قومیت یک «مسئله» است، به این اعتبار که ایجاد مشکل و چالش میکند و در نتیجه باید برای آن راهحل و راهکاری اندیشید؛ قومیت همچنین عامل «شکاف» در هویت و انسجام رسمی و قدرت متمرکز است و باید بر این شکاف به طریقی فائق آمد. از همینجاست که مطالعه و پژوهش در خصوص قومیتها ضرورت مییابد و این نقطهعزیمت بسیاری از تحقیقاتی است که توسط مراکز و موسسات رسمی در خصوص قومیتها در ایران صورت میگیرد.
این رویکرد البته به لحاظ تاریخی در ایران قابل تحلیل است. با ورود جامعهی ایران به عصر مدرن از اواخر دورهی قاجار و طرح مفهوم «ملت» در آستانه و در روند انقلاب مشروطه، و همزمان با تغییر ساختار ایلاتی و عشایری جامعه با گذر از قاجاریه به پهلوی، شاهد بدل شدن قومیت به «مسئله» هستیم. حکومت قاجار، حکومتی ایلی ـ طایفهای بود؛ دستگاه رسمی حکومت و بوروکراسی آن مبتنی بر ساختار ایل قاجار بود. شاهزادههای قاجاری کارگزاران اصلی حکومت بودند و قریب به اتفاق حکام ایالات و ولایات نیز از بین همین شاهزادگان بودند. بسیاری از روابط و مناسبات درون ساخت حکومت نیز تابع روابط ایلی و طایفهای بود.
تاسیس دولت پهلوی که آغازین گام در راستای شکلگیری دولت مطلقه مدرن ـ به عنوان قدرت یکپارچه و متمرکز دارای بوروکراسی رسمی و واجد حق حاکمیت بر قلمرو مشخص جغرافیایی ایران ـ تلقی شده، از همان برهههای آغازین ناگزیر از مواجهه با عشایر و اقوام ناراضی بود. سرکوب قیام بختیاریها و سیاست یکجانشین کردن عشایر از نخستین اصطکاکها و تنشهای میان دولت مطلقه در حال تکوین رضاشاه با اقوام ایرانی بود. در دههی ۱۳۲۰، غائله پیشهوری (حکومت خودمختار آذربایجان) و قیام قاضی محمد (دولت خودمختار کردستان و جمهوری مهاباد) از دیگر تنشهای سیاسی میان دولت مرکزی و تحرکات سیاسی در مناطق قومی ایران بودند که بر تکوین «قومیت» به عنوان یک مسئله و تهدید و چالش تاثیر گذاشتند. حلقهی نزدیکدستتر بعدی این سیر تکوین، مبارزات مسلحانه در گنبد و ترکمنصحرا و کردستان در سالهای آغازین پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ بود. در این حوادث نیز مناطق محل سکونت اقوام و اقلیتها بودند که دستخوش ناآرامی و چالش واقع شدند.
مجموعه این عوامل تاریخی سبب شده که قومیت در ایران به یک مسئله و تهدید سیاسی بدل شود. هرگاه یک امر به مثابه مسئلهای اجتماعی «برساخت»[۲] شود، به تدریج یک جنبهی عینی و بیرونی نیز مییابد و فراتر از ارزیابیهای ذهنی به واقع، تبدیل به عاملی مسئلهزا میشود. لذا نباید انکار کرد که قومیت در ایران امروز به یک مسئله تبدیل شده و این مسئله وجوه عینی متعددی را در بردارد؛ از تبعیضها و نابرابریها علیه قومیتها گرفته، تا نارضایتیها و گریز از مرکز اقوام معترض که در لایههای پنهان و آشکار اجتماعی جریان دارد و در نقاط عطف بروز و ظهور کاملاً آشکار و موثر مییابد.
اکنون که قومیت در ایران چنین ابعادی پیدا کرده، نکتهی مهم بر سر چگونگی مواجهه با آن است. رویکرد مندرج در گفتمان رسمی، قومیت را «فینفسه» و «بالذاته» یک «مسئله» میانگارد؛ مسئلهای که به ویژه پاشنهی آشیل نظام سیاسی و محل سرمایهگذاری و تحرکات «دشمنان» برای ضربه زدن است. این صورتبندی و رویکرد، اقتضائات و لوازم خاصی پدید میآورد؛ سبب میشود که قومیتها و اقلیتها در ایران به شکل خاصی دیده شوند و از پس عینک توطئهاندیشی و تهدیدانگاری و چالشپنداری به آنها نگریسته شود. این نحوه نگرش، طبعاً از دیدن بسیاری از واقعیتها ناتوان است، برخی واقعیتها را وارونه میبیند و نگاهی کاریکاتوری به حیات اجتماعی اقوام در ایران عرضه میکند.
حال آنکه اقوام در ایران قابلیت آن را دارند که به شکل دیگری دیده شوند و مورد مطالعه و پژوهش قرار گیرند. در اینجا فرهنگ قومی به مثابه ذخیرهای ارزشمند در جامعه تلقی میشود؛ ذخیرهای که در جهان جدید امکان میآفریند، سپهر نو میزند و میتواند در توسعه و پیشبرد جامعه نقشی بر عهده گیرد. اقوام و اقلیتها در این رویکرد فینفسه یک عامل شکاف و تهدید و چالش نیستند، بلکه یکی از اجزای فرهنگ و اجتماع هستند، مانند تمام اجزا و عناصر فرهنگی دیگر. در حاشیه و پیرامون اقوام ممکن است آسیبها و تنشهایی شکل بگیرد؛ همچنانکه در هر بخش دیگر از یک جامعه پیدایش چنین مسائلی محتمل است؛ اما این تنشها را نمیتوان به عنوان مشخصه و عامل تعیینکنندهی آن بخش تلقی کرد.
پژوهش اجمالی پیش رو متضمن بررسی سنجشگرانه و انتقادی مقالهای است که «به نظر میرسد» در چارچوب گفتمان رسمی در خصوص اقوام ایرانی صورتبندی و نگاشته شده است. پیش از آنکه وارد ارزیابی و سنجش شویم، ارائه توصیفی عاری از قضاوت از محتوای مقاله را ضروری میدانیم. لذا تنظیم بحث ما به این ترتیب است که در بخشهای آغازین صرفاً گزارشگر محتوا و ساختار مقاله، مسئله اصلی و پروبلماتیک آن و روش پژوهش و سوابق و علایق تحقیقی نویسندگان خواهیم بود. در بخش دوم است که به ارزیابی سنجش گرانهی مقاله خواهیم پرداخت و در انجا نیز صرفاً به بیان ایراها و نقاط ضعف بسنده نکرده، فرارویها و جهتگیریهای مثبت مقاله را نیز برخواهیم شمرد.
دریافت نسخه پیدیاف مقاله مورد نقد
دریافت متن کامل نقد و ارزیابی مقاله