برداشتی از سخنرانی ماکس وبر با عنوان «علم در مقام حرفه»

  کمال رضوی

  • کار کلاسی درس «نظریه‌های جدید جامعه‌شناسی» (دکتر اباذری)
  • دی ماه ۱۳۸۷

درآمد: تعریضی بر تفاوت نوشتار و متن مکتوب گفتار

«پیشه‌ی علم» سخنرانی‌ای است که ماکس وبر در سال ۱۹۱۸ در دانشگاه مونیخ ایراد کرده است و یک سال بعد متن مکتوب این سخنرانی به چاپ رسیده است. روشن است که متن مکتوب یک «سخنرانی»، به ویژه اگر مورد تنقیح و بازنویسی قرار نگیرد، مانند یک مقاله‌ی نوشتاری نیست. در سخنرانی، فرد در مقابل حضاری سخن می‌گوید که تنها با گوینده ارتباط شنیداری ندارند؛ بلکه مولفه‌های دیداری نیز که می‌توانند به مثابه‌ی محرک‌هایی برای ادامه یا انقطاع بحث جاری از سوی سخنران باشند، از سوی حاضران ممکن است ساطع شوند. هنگامی که یک دانشمند، دست به کار نوشتن می‌شود، اغلب از نظمی پیشین که در ذهن خود دارد بهره می‌گیرد و حتی اگر چنان نظم پیشینی در کار نباشد، نویسنده همیشه این فرصت را دارد که با بازبینی و ویرایش چندباره‌ی متن خود، به آن نظم و ساختاری ببخشد که به بهترین شکل ممکن مقصود خود را به خواننده انتقال دهد. در عین‌حال، نویسنده، از کنش‌های متقابل و بازخوردهایی که یک سخنران از آن بهره‌مند است، محروم است و شاید نویسندگان محدودی باشند که هنگام نگاشتن متن خود، در پاره‌ای از مواقع، خود را به جای خواننده‌ی متن خود قرار می‌دهند تا ببینند نوشته‌ی آنها چه واکنش و بازخورد احتمالی‌ای را در خواننده‌ی متن خود ایجاد خواهد کرد تا متناسب با این واکنش و بازخورد، تصمیم به تغییر یا تداوم سبک و محتوای نوشتار خود بگیرند؛ اغلب، هنگام نوشتن به ندرت رخ می‌دهد که نویسنده تن به چنین گفتگوی دشوار درونی‌ای بدهد تا نوشته‌ی خود ـ مکث‌ها و تاخیرها، تاکیدها و تفصیل‌ها و دیگر ابزارهای متن‌نگاری نوشتار خود ـ را متناسب با واکنش و بازخورد احتمالی خوانندگانش نماید. می‌بینیم که نوشتن از یک سو برای نویسنده این امکان را فراهم می‌کند که بتواند نوشته‌ای منظم و ساختارمند با فراز و فرودهای مشخص و نتیجه‌‌گیری روشن به خواننده ارائه دهد، اما از سوی دیگر با حذف کنش‌های متقابل بین آفریننده‌ی متن و مصرف‌کننده‌ی آن، این امکان را که نویسنده بتواند سخنش را متناسب با درک و دریافت خواننده انتقال دهد، از وی می‌ستاند.

در مقابل، سخنرانان اندکی وجود دارند که آنچه می‌خواهند در سخنرانی خود بگویند در ذهن‌شان چنان نظم آهنین و استواری یافته باشد که متن مکتوب سخنان‌شان به مانند یک نوشته جلوه نماید. در اینجا البته یک استثنا وجود دارد و آن زمانی است که سخنران، گفته‌های خود را پیشتر در قالب یک متن مکتوب آماده کرده و در جلسه‌ی سخنرانی تنها به روخوانی متن می‌پردازد. اما یک سخنرانی به معنای واقعی کلمه، با روخوانی متن از پیش‌آماده‌شده متفاوت است. سخنران این امکان را دارد که متناسب با صحنه‌ی سخنرانی و واکنش‌های حضار، در سخنان خود انعطاف ایجاد کند؛ اگر در جایی اغلب حضار را تعجب‌زده و حیران می‌بیند، این پیام روشن را دریافت می‌کند که آنچه گفته سربسته و مبهم بوده و ضروت دارد که این بخش از سخنان خود را بسط و تفصیل بیشتری بدهد؛ در مقابل خستگی و کنش‌های نمادین حضار که حاکی از یکنواخت یا تفصیل بیش از اندازه‌ی بخشی از یک سخنرانی است، این معنا را به سخنران انتقال می‌دهد که باید این بخش از سخنان خود را کوتاه و مختصر کرده و فراز دیگری را پیش بکشد. این کنش‌های متقابل، همگی منابعی ارزشمند برای بداهه‌پردازی سخنران پدید می‌آورند که تنها سخنرانان محدودی می‌توانند از این منبع به بهترین شکل ممکن برای پرداختن بهتر مفاهیم موردنظر خود بهره گیرند.

در عین حال، هنگامی که چنین سخنرانی‌ای بنا باشد در قالب یک متن مکتوب درآید، چنانچه مورد بازنویسی قرار نگیرد، به دلیل حذف صحنه‌ی سخنرانی، کنش‌های متقابلی که بین سخنران و حضار رخ داده و نیز حذف نمودهای شنیداری که سخنران از آن بهره می‌جوید (تند یا کند کردن لحن، فراز و فرود صدا و …) و از سوی دیگر به سبب آنکه در یک سخنرانی اغلب فرصت بازگشت به عقب و تنقیح و تصحیح جملات و تعابیر وجود ندارد، خواندن متن مکتوب یک سخنرانی با دشواری‌های زیادی روبروست. هر قدر که یک سخنران در ادای جملات خود دقت ورزد و به پیوستگی و نظم سخنان خود دقت نماید، از پریدن به این شاخه و آن شاخه، تا حدی ناگزیر است. و این چنین است که متن مکتوب یک سخنرانی، هیچ‌گاه از نظم و ساختارمندی یک مقاله‌ی مکتوب برخوردار نیست.

مقایسه‌ای بین دو متن به جا مانده از ماکس وبر در اینجا می‌تواند رهگشا باشد. یکی از مهمترین آثار ماکس وبر، مجموعه‌ی دوجلدی «اقتصاد و جامعه» می‌باشد. ماکس وبر نوشتن این کتاب را از سال ۱۹۰۹ با نگاشتن تعدادی مقاله آغاز کرد؛ در سال ۱۹۱۹ و یک سال پیش از فوت وبر بود که اولین نمونه‌های «اقتصاد و جامعه» توسط وبر مرتب شده و به زبان آلمانی منتشر گردید. در این کتاب وبر به طور منظم و سازمان‌یافته به بحث پیرامون حوزه‌‌های مهمی از اندیشه‌ی جامعه‌شناسی می‌پردازد؛ «مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی»، «جامعه‌شناسی اقتصاد»، «جامعه‌شناسی حقوق» و «جامعه‌شناسی سیاسی» عنوان کلی تعدادی از فصول این کتاب هستند. هر یک از این فصول به زیربخش‌های متعددی تقسیم شده و هر زیربخش نیز به تعدادی مبحث معین می‌پردازد. در کل، این اثر وبر، دستگاه مفهومی مهمی در جامعه‌شناسی عمومی است. اما اغلب کسانی که کتاب «اقتصاد و جامعه» ماکس وبر را خوانده‌اند، در عین پرباری و نمونه‌های زیاد تاریخی موجود در متن که فهم تعاریف و مفاهیم متعدد ارائه‌شده از سوی وبر را اندکی ساده می‌سازد، از یکنواختی و نظم حاکم بر این کتاب دل خوشی ندارند. کتاب، سرشار از مفاهیم و نمونه‌هایی است که تلخیص آنها کاری دشوار و ناممکن است؛ طبقه‌بندی‌های متعدد و شاخه‌شاخه کردن هر یک از مفاهیم به مفاهیمی جزئی‌تر، ویژگی‌ای است که در جای‌جای این کتاب دیده می‌شود. شاید از این حیث که «اقتصاد و جامعه» یک رساله‌ی جامعه‌شناسی عمومی به شمار می‌رود و خواه‌ناخواه باید با مجموعه‌ی متعددی از مفاهیم، تعاریف و طبقه‌بندی‌ها همراه باشد، با سخنرانی «پیشه‌ی علم» وبر به سبب ناهم‌سنخ بودن، چندان منطقی نباشد. با این‌حال، این دو نمونه‌ای از کار یک متفکر هستند که به لحاظ سازمان متنی، مقایسه‌ی تطبیقی آنها می‌تواند برای نشان دادن تفاوت میان یک متن بدواً نوشتاری و متن مکتوب یک سخنرانی، آموزنده باشد.

برای فهم درست نوشته‌هایی از جنس «پیشه‌ی علم» (و به طور کلی، متن مکتوب سخنرانی‌هایی که مورد بازنویسی قرار نگرفته‌اند یا مصاحبه‌ها) لازم است که ابتدا تجزیه و تحلیلی روی ساختار متن صورت پذیرد. فرازها و محورهای متن مشخص شوند و ارتباط منطقی بین این فرازها تبیین گردند. هرگونه فهمی از چنین متونی، بدون طی تلویحی یا مشخص این مرحله، نمی‌تواند از عمق و غنای کافی برخوردار باشد. از این رو در این نوشتار تلاش کرده‌ایم که سخنرانی «پیشه‌ی علم» وبر را در قالب چند محور اصلی مورد بازخوانی قرار دهیم.

 بارگذاری متن کامل مقاله (نسخه پی‌دی‌اف) 

اسکرول به بالا