بحران جانشینی در مرجعیت وضعیت بیثباتی و کشمکش که درون مرجعیت و میان مقلدان معمولاً پس از درگذشت یک مرجع عامه پدید میآید و طی آن هیچ مرجعی قادر به تصدی جایگاه مرجعیت عامه نیست، را بحران جانشینی میگویند.
در ادوار اولیهی تطور مرجعیت که ماهیت منطقهای و محلی داشت و مردم هر شهر و منطقه برای دریافت تکالیف شرعی به نزدیکترین مجتهد به خود به لحاظ مکانی رجوع میکردند، با درگذشت یک فقیه مورد رجوع، فقیه واجد شرایط دیگری در همان محدوده، جایگزین وی میشد و مورد رجوع قرار میگرفت و بدین ترتیب، بحران قابل توجهی پدید نمیآمد. اما پس از ظهور مرجعیت عامه و تبلور یافتن آن در قالب یک نیروی اجتماعی ـ سیاسی موثر، وضعیت بیثباتی و کشمکش برای تصدی جایگاه مرجعیت عامه در موارد متعدد پدید آمده است. در مواردی که درگذشت یک مرجع تقلید در زمان حیات دیگر مراجع همطبقهی وی رخ میدهد، به ندرت شاهد بروز وضعیت بحرانی هستیم. به عنوان نمونه، پس از درگذشت علامه نائینی و شیخ عبدالکریم حائری در سال ۱۳۵۵ ه.ق. چون مراجع همطبقهی این دو، نظیر آیات ابوالحسن اصفهانی و کمپانی همچنان در قید حیات بودند، مقلدان مراجع درگذشته عموما به جمع مقلدان پیشین همین دو مرجع پیوستند و وضعیت بیثباتی پدید نیامد؛ با درگذشت آیات ابوالحسن اصفهانی و قمی در سال ۱۳۶۵ ه.ق. نیز به سبب فاصلهی قابل توجه آیتالله بروجردی با دیگر مراجع همعصر، شیعیان مقلد به وی رجوع کردند و بحرانی پدید نیامد. اما بحران جانشینی در مرجعیت عموما با گذار از تمرکز مرجعیت به تعدد مرجعیت، و زمانی پدید میآید که آخرین مرجع تقلید طبقهی پیشین که متصدی مرجعیت عامه بوده، از دنیا میرود و مجموعهای از فقهای نوظهور و متعلق به طبقهی بعدی وجود دارند که به لحاظ معیارهای علمی و اجتماعی، تفاوت قابلملاحظهای ندارند و در نتیجه هم در میان مقلدان نوعی سرگشتگی و حیرت برای انتخاب مرجع تقلید پدید میآید و هم در حواشی و پیرامون مراجع تقلید نوظهور، نوعی رقابت برای تثبیت جایگاه مرجعیت هر یک از این مراجع جدید، شکل میگیرد. نمونههای مشهود این بحران جانشینی با درگذشت مراجع عامه نظیر میرزای شیرازی و آیتالله بروجردی و در دوران متاخر، پس از درگذشت آیتالله اراکی رخ داده است.
با درگذشت میرزای شیرازی که مرجع عامهی وقت بود، تقریباً تمام فقهای بعدی از طبقهای جدید و در ردیف شاگردان میرزای شیرازی بودند و در نتیجه نام تمام آنها برای تصدی مرجعیت مطرح شد؛ آخوند خراسانی، سید محمدکاظم یزدی، میرزا محمدتقی شیرازی، شیخالشریعه اصفهانی، سید اسماعیل صدر و آیتالله شربیانی.
با درگذشت آیتالله بروجردی نیز قریب به ده مرجع تقلید در ایران و عراق مطرح شدند: آیات حکیم، عبدالهادی شیرازی و شاهرودی در نجف، میرزا مهدی شیرازی در کربلا، آیات گلپایگانی، شریعتمداری، نجفی مرعشی و خمینی در قم، آیتالله میلانی در مشهد و آیتالله خوانساری در تهران. مطرح شدن این تعداد زیاد مراجع همطبقه هم سبب نوعی بلاتکلیفی در جامعهی مقلدان شد و هم زمینهساز بروز برخی تضادها و رقابتها در میان اطرافیان مراجع تقلید؛ که از این بین نمونههایی از تضاد و رقابت هواداران آیات حکیم و عبدالهادی شیرازی در نجف و تقابل اطرافیان آیات گلپایگانی و شریعتمداری در قم در خاطرات شفاهی مطلعان نقل شده است.
بحران جانشینی در مرجعیت، پیامدهای آتی نیز در بر دارد؛ چرا که تنها به همان برههی آغازین پس از درگذشت مرجع عامهی پیشین محدود نمیشود و ممکن است در لایههای زیرین باقی مانده، هر از گاهی در شکل دیگر سربرآورد. به عنوان نمونه، تضاد و رقابت میان حواشی آخوند خراسانی و سیدمحمد کاظم یزدی در جریان انقلاب مشروطه به سبب تفاوت موضع این دو مرجع تقلید به گونهی دیگری ظهور یافت که به نوعی امتداد بحران جانشینی مذکور بود. تعارض بخشیهایی از مقلدان و هواداران آیات خمینی با برخی مقلدان و حواشی بیوت آیات شریعتمداری، گلپایگانی و خوئی در تمام مدت پیش از انقلاب ادامه یافت و اشکالی از آن پس از انقلاب نیز رخ نمود. بدین ترتیب، بحران جانشینی امکان بدل شدن به چالشی مستمر درون مرجعیت را دارد.
این نوشته در پایگاه جامعه شناسی تشیع منتشر شده است.